کوثریه

اشعار و مطالب مرتبط با کوثر
  • کوثریه

    اشعار و مطالب مرتبط با کوثر

هذا من فضل ربی
کوثریه

هوالجمیل
با سلام و عرض ادب خدمت شما
کوثریه مجموعه شعری است محصول سی و چند سال شاعری و یک عمر غلامی در خیمه اهلبیت. نام کتاب کوثریه از یک قصیده 400 بیتی با همین نام گرفته شده، این وبلاگ نیز منتخب آن مجموعه و همچنین شامل اشعار جدیدم است.
کتاب کوثریه را می توانید از منوی بالای وبلاگ دانلود فرمائید.
با آرزوی قبولی در پیشگاه خداوند و انبیا و اولیا و صلحا و شهدا
و حَسُن اولئک رفیقا
والسلام
مدیر انتشارات هدهد
محمد حسین صادقی متخلص به غلام
زرقان فارس
hodhodzar@gmail.com
09176112253

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۰۳:۲۰ ق.ظ

طرح درسهای ادبی بیاد مرحوم سهیل و مرحومه شهرزاد

بسم الله الرحمن الرحیم

=============

قسمتی از یادداشتهای پراکنده سی چهل سال پیش....

به یاد مرحومه حمیده محمدی آذر تکله، شهرزاد...

و مرحوم مهدی بوریاباف، سهیل... دانلود کتاب سهیل

==================

1.       ما هیچ چیز را نمی توانیم تغییر دهیم جز خودمان.

2.       منی که هیچم فکر می کنم همه چیزم چون وصلم به هستی، وصلم به او که همه چیز است، روح من روح اوست... روح از من گرفته شود هیچ هیچم...

3.       من نسبت به تاریخ خلقت چه نمره ای می گیرم، من چندمین نفرم؟؟ یک ده هزار میلیاردیم... یک روی ده هزار میلیارد، اگر به همه خلقت نمره ده هزار میلیارد بدهیم من نسبت به همه یکم نسبت ده هزار میلیارد یعنی بسیار بسیار کوچک و به شمار نیامدنی.

4.       سؤال دیگر: اگر من نباشم چه کمبودی در خلقت پدید می آید؟ هیچ

5.       پس نسبت به تاریخ خلقت نمره من هیچ است.

6.       نسبت به تاریخ تمدن، کاشفان، مخترعان، فلاسفه، اندیشمندان و هنرمندان و ادیبان، از کشف آتش تا کنون، من چه ام؟ چه نقشی داشته و دارم؟ اگر نباشم چه چیز کم می شود؟ هیچ. در اینجا هم باز هیچم.

7.       نسبت به تاریخ اسلام؟ نسبت به تاریخ ایران؟ نسبت به تاریخ ادبیات؟ نسبت به تاریخ ادبیات جهان؟ نسبت به تاریخ اسلامی؟ تاریخ عرفان، حلاج، نسیمی ...نسبت به تاریخ فارس؟ نسبت به تاریخ زرقان؟ ووو

8.       خودت را نه با پیامبر بلکه با مالک اشتر مقایسه کن.

9.       خودت را با یک شهید مقایسه کن نه با امام...

10.   خودت را با حافظ مقایسه کن. حافظ یک نفر نیست. امام یک نفر نیست. من نسبت به حافظ یک به یک نیستم. ارزش حافظ را پیدا کنیم و ارزش خودمان را، در برابر حافظ که یک دنیا رمز و راز است... من باز یک قطره ام نسبت به اقیانوس، یعنی یک با یک برابر نیست... این از تاریخ.... حالا بیا سراغ جغرافیا، سراغ مکان... دو متر جا، سالن، خانه، کوچه، محله، شهر، استان، کشور، قاره، زمین، آسمان، کهکشان... اگر کسی صدها هزار هکتار زمین هم داشته باشد نمی تواند در بیشتر از دو متر جا بخوابد، او که دارد توهم داشتن دارد و با آنکه هیچ ندارد برابر است چون این هم که هیچ ندارد در دو متر جا بیشتر نمی تواند بخوابد... کسی که میلیاردها نان دارد هر وعده نمی تواند بیشتر از یک نان بخورد اگر بخورد مریض می شود، آن هم که ندارد فقط یک نان می تواند بخورد... من در یک شبانه روز 24 ساعت دارم، یک پادشاه هم 24 ساعت دارد نه 240 ساعت یا بیشتر، آیا من روزی 8 ساعت می خوابم او روزی 80 ساعت؟ نه... مثل همیم. من بصورت طبیعی 60-70 سال عمر میکنم یک پادشاه هم حدوداً همینقدر نه 600-700 سال... ما مثل همیم، فقط او فکر می کند بیشتر دارد و من فکر میکنم کمتر دارم، یعنی داشتن و نداشتن در فکر ما اتفاق افتاده نه در طبیعت.... او چی ندارد : توهم نداشتن؛ و من چی ندارم : توهم داشتن، یعنی همه اش توهم است و خیال... حقیقت چیز دیگری است، حقیقت توهم نیست، باید حقیقت را بشناسیم، شناسائی حقیقت یعنی شناسائی خود... و ادبیات کلاس خودشناسی است، کلاس خداشناسی و موضوع کلاس ما شناسائی این حقیقت است در سه جلوه : زندگی، عشق و مرگ... که موضوع ادبیات و فلسفه و علم است...

11.   حالا مکان. پس دو متر در زرقان، فارس، ایران، آسیا، زمین و کهکشان... حالا به خودت نمره بده، ارزش مکانی من یک نسبت به کل مکان و جهان...

12.   ارزش تفکر...

13.   عقده خود کم بینی نداریم....

14.   ما اگر ارزش هیچ بودن در برابر هستی را درک کنیم به اندازه هستی بزرگ شده ایم، قطره دریاست اگر با دریاست- ورنه او قطره و دریا دریاست...

15.   ما نسبت به کتابهائی که نوشته شده چقدریم، مثلاً ما نهج البلاغه را چند بار خوانده ایم... هیچ ، پس ما هیچ در هیچ در هیچیم...

16.   فنا یعنی هیچ شدن و رسیدن به هستی... ولی فنا آن وضعیت بالا نیست  فنا چیز دیگریست، بهتر بگویم فنا نوعی بقاست...

17.   ولی چرا همیشه فکر میکنیم من یعنی هستی و هستی یعنی من

18.   هر کدام از مسافرین هواپیما یک هستی است... انسانها در خطرات و مصائب یکی میشوند....

19.   لا اله الا الله یعنی بت شکستن واقعی و دمادم....

20.   ما چگونه به آن هیچ همیشگی می رسیم که فکر نکنیم من یعنی هستی؟ بد نیست یکبار نماز را کلمه به کلمه از اول تا آخر مرور کنیم چون نماز معراج مؤمن است، اگر بخواهیم همراه پیامبر به معراج برویم در نماز دقت کنیم... قسمتی از سوره شورانگیز نجم درباره معراج پیامبر است، معراج یعنی به خدا رسیدن و غیب را دیدن و بی پرده با او صحبت کردن، راز گفتن و راز شنیدن، هیچ شدن و تبدیل به همۀ هستی شدن... یعنی هماهنگی و هماوائی با تمام کائنات، یعنی بیمه شدن در برابر حوادث نفس، یعنی امین شدن و سجده فرشته ها را دیدن، یعنی بهشت و دوزخ و بهشتیان و دوزخیان را دیدن... یعنی باطن افراد را دیدن و آینده و گذشته را نگریستن... معراج یعنی بازگشت به جایگاه واقعی انسان بودن، یعنی برگشتن به درون آینه و با او یکی شدن، ما الان بیرون از آینه ایم... دریغ از هبوط هبوط هبوط...

21.   معراج یعنی کل هستی و زمان و مکان را یکجا دیدن و لمس کردن و مشاهده این نکته که ولادت و وفات آغاز و پایان نیست...

22.   ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند - هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند...

23.   بیائید هیچ بودنمان را در اتاق نصب کنیم در قالب یک شعر، نقاشی، عکس و غیره...

24.   بیا تا فارسی را پاس دایم – به عشق تو عوض شد معنی حرف

25.   و مهم این بود که تو این حرفها را می فهمیدی و با علم لدنی خود برتر از اینها پاسخ می دادی ، پس تو دیگر کسی نیستی  که این حرفها را برایش بزنم و حرفم را بفهمد، این روزها روزگار خوبی دارم، کویرم آباد شده است و من در آبادی غریب تر از گذشتۀ ویرانم.. این تو بودی که کلاس را به این سو سوق دادی...

26.   حرفهای وسط راهی :

27.   به هر بی یشه ای رسیدید آن را نقطۀ آخر ندانید و بدانید که چند لحظه بعد نقض میشود...

28.   ده آیه آخر سوره مبارکه آل عمران حتما بخوانید.... ما خلقت هذا باطلا...

29.   بیائید به پدیده مرگ از این زاویه نگاه کنیم ... می بینید که اصلاً مرگ وجود ندارد و این راز موفقیت ایثارگران و شهداست یعنی آنها عارفند به زندگی بی مرگ.... بیائید به عاشورای معشوق از این زاویه بنگریم... چیزی جز زیبائی نمی بینیم، سلام الله علی زینب الکبری...

30.   من هیچم اما میخواهم تبدیل به هستی شوم، میخواهم آینده را فتح کنم

31.   آینده کجاست؟ آینده تا کجاست؟ آخرین نقطه ای که بشود آن را بدون آینده نامید کجاست؟ اصلاً وجود ندارد... گذشته کجاست؟ اولین نقطه ای که گذشته ندارد کجاست... میلیارها سال پیش و میلیاردها سال بعد کجاست؟ هیچ جا اصلا گذشته و آینده وجود ندارد کل هستی حال است...

32.   جای حافظ در آیندۀ زمان خودش کجا بود؟

33.   حافظ کل آیندۀ قسمتی از جهان را زیر سلطه خود در آورد.... چون در حال زندگی کرد و حال یعنی کل هستی

34.   پیامبر و امامان آینده را در اختیار دارند.... من در کجای آینده قرار خواهم گرفت، اسم شاهان و جباران هم تا ابد وجود دارد ولی خودشان وجود ندارند...

35.   من هیچم، می دانم... ولی میخواهم آینده را فتح کنم... مسخره است، چه غروری، چه دردی، راستی چه داری که میخواهی با آن آینده را فتح کنی؟ هیچ... فقط اینقدر خودم را می شناسم که هیچم و می خواهم هیچ تر بودن خودم را بیشتر بشناسم... بزرگی میگفت این سرمایه کوچکی است... و کوچکی میگفت این سرمایه بزرگی است...

36.   مگر میشود؟ بله میشود اما نه تصادفی، هیچ چیز در این جهان تصادفی نیست، همه چیز علت و معلول دارد، تلاش ، پشتکار، تجربه، شکست، پیروزی

37.   ادیسون خودش را تغییر داد جهانش تغییر کرد، او نمی خواست جهان را تغییر دهد...

38.   از تاریخ آدم فقط از بهشت رانده شدنش را می دانیم...

39.   بیائید وارد دنیای دیگری شویم و همه چیز را از آن دریچه بازشناسی کنیم... آن دنیا کدام است؟  دنیائی آشنا و غریب که تمام ما با آن هر روز سر و کار داریم ولی نسبت به آن بی اعتنا هستیم و مردم شاید کلاً بی اعتنا باشند...

40.   بیائید جای خودمان را در هستی مشخص کنیم...

41.   هستی چیست؟ نمیدانیم، هرچه هست هستی است یعنی خودمان..

42.   تاریخ هست یا نیست؟؟؟

43.   داستانها و خاطره ها هستند یا نیستند؟

44.   دیروز هست یا نیست؟

45.   فردا هست یا نیست؟                                    

46.   ظاهراً نه دیروز وجود دارد نه فردا و هرچه هست حال است اما دیروز و فردا هم حال هستند حالی که نمی بینیم اما اگر مشرف شویم بر زمان می بینیم دیروز و امروز و فردا یکی هستند مثل کسی که سوار هواپیماست ، ابتدا شهر خودش را می بیند سپس هرچه بالاتر می رود در یک لحظه شهرهای دیگری هم می بیند و ...

47.   از نظر ریاضی روی محورهای ایکس و ایگرگ و زدz آیا چیز دیگری هم هست، ظاهرا بیش از این سه محور نداریم ولی داریم...

48.   آیا غیر از هستی چیز دیگری هم هست؟؟ اگر هست آن هست چیست؟ هرچه می خواهید بنامیدش...

49.   اول زمان، ما در کجای زمان قرار گرفته ایم؟

50.   اهمیت تاریخ بخاطر اهمیت پیشینه فکری ماست، اگر ما الان روزه ایم بخاطر این است که وصل به یک تاریخیم، وصل به یک تمدن، وصل به یک فرهنگ، وصل به یک دین و یک سلسله ادیان...

51.   اگر نماز می خوانیم، اگر عشق به ایران داریم، اگر عشق به زرقان داریم...

52.   اگر همه ما وصل به تاریخیم نمیتوانیم بگوئیم مثلاً همه ما در ساعت 3  بعد از ظهر روز جمعه فلان سال قرار گرفته ایم...

53.   حداقل وصلیم به تاریخ اسلام، تاریخ تمدن، تاریخ فارس و زرقان و انقلاب و غیره

54.   حالا بیائید به خودمان نمره بدهیم

55.   هر کدام از ما در این تاریخها چه نمره ای می گیریم، من یک چندم هستی ام؟ من یک چندم تاریخ ایرانم؟ من یک چندم تاریخ علم و ادبیاتم؟ من یک چندم خودمم؟

56.   تا الان همه چیز را زاویه هستی می نگریستیم؛ حالا بیائید همه چیز را از زاویه نیستی بنگریم... اصلاً نیستی وجود ندارد هرچه هست هستی  است...

57.   چو جدم از بهشت اخراج گردید - به دنبال ره معراج گردید - فرو شد در دل خود، عشق را یافت - دوباره صاحب آن تاج گردید....خودم

58.   در بیرون از ما جهانی وجود دارد که برای هیچ دو نفری مساوی نیست، جهانی که زائیدۀ تفکر هر شخص است، یکی خوب ، یکی بد، یکی خوشبخت و دیگری بدبخت... اگر فکر کنی خوب است شواهدش هم پیدا می کنی و برعکس...

59.   حتی بودا هم در خدمت سرمایه داریست

60.   حدود و ثغور دنیای خود را تعیین کنیم، واژه ها را بار دیگر، خودمان معنا کنیم و در یک معنی توقف نکنیم، معنا بیافرینیم... افکار دیگران را بخوانیم و به آنها احترام بگذاریم و از آنها رد شویم و به افکار خودمان برسیم یعنی برای واژه ها مصادیق جدید کشف و ابداع و تعریف کنیم...

61.   با تولد هر انسان دنیای جدیدی رنگ عدم می بازد و رنگ هستی می گیرد و با مرگ او دوباره رنگ عدم بازپس می ستاند...

62.   انبیا و اولیا حرفهای ماورائی فراوانی داشته اند ولی مخاطب نه...

63.   مفاهیمی وجود دارد که غیبی اند و رنگ کلمات ظاهری نمی گیرند و اگر به قالب کلمات ظاهری بیایند مثل آدمی است در یک لباس غیب و شهری غریب و دنیائی غریب تر، مگر از عالم غیب کلماتی بیاید و آنها را توصیف کند...لباسی که بر تن او زار می زند... داستان برخی کلمات غریب اینگونه است....

64.   شعر زبان غیب است و گفتار شاعرانه دنیایی غیبی است در ظاهر کلمات و کلمات ظاهر....

65.   ما در عالم غیب شناوریم و نمیدانیم...

66.   ما فطرتاً نیازهائی داریم مثل خوردن و خوابیدن و ... عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن...

67.   اگر میخواهیم خود را بیابیم و بشناسیم بیائیم کلمات زیر را بنویسیم و هر روز درباره آنها تفکر کنیم و بر آنها بیفزائیم و یا گفتارهای دیگران را در ذیل آن کلمات بیاوریم: زندگی، مرگ، عشق، خدا، هستی، دعا، نیایش، جنگ، صلح، محبت، غم، غصه، دوست، غربت، وطن، دروغ، تهمت، خیانت، شیطان، فشته، خلقت، عبادت، مبدأ، معاد، انسان، سعادت، شقاوت و غیره، بیائید دنیای خود و خود را کشف کنیم ، هر روز کشفی جدیدتر...

68.   بعضی وقتها روح انسان آنقدر کوچک می شود که به جای دوست داشتن، زیباترین و زیبائی آفرین، یک زیبا را انتخاب می کند و برایش می میرد، این خیلی عالیست اما کوچک است باید زیبائی و زیباآفرین را انتخاب کرد.... و کار وقتی سخت و شیرین است که مثل حضرت زینب زیبائی را در ایثار و شهادت ببینی...

69.   انسانی که با یک دم نفس نکشیدن می میرد چرا اینقدر ویار جاودانگی دارد، انسانی که روزانه صدها مرگ را می بیند چرا مرگ را باور نمی کند بالاخره یک روز جهان ما بر ما می گرید...

70.   شاعر هزاران حرف دارد در عشق و غم دوستش ولی چون مقید به وزن و قافیه شده نمی تواند حرف دلش را بزند، حال و حوصله ساختن هم ندارد، حالا حساب کن چه حرفهائی درباره هستی و زیبآفرین دارد و نمی تواند بزند بخاطر زنجیرهای اوزان و قوافی...

71.   جایگاه ما در شعر معاصر وطن کجاست؟؟؟

قسمتی از یادداشتهای پراکنده سی چهل سال پیش....

روحشان شاد و یادشان گرامی، دوستان عزیز و فقیدم، عارفان مرگ آگاه، شاعران و متفکرانی که ظاهراً من استادشان بودم اما در برابرشان کم می آوردم.... مطالب بالا نمونه ای از بحثهای جاری در کلاسهای شعر و نویسندگی مان بود.... یادشان گرامی و جایگاهشان در بهشت متعالی... و یاد همسر عزیز و بهشتی ام نیز گرامی که با دوستانم دوست بود، حالا میفهم خویشاوندی دو روح یعنی چه... بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران.... والسلام. محمد حسین صادقی، زرقان فارس، مدیر انتشارات هدهد/  بازنویس : بهمن 1402


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۱۰
محمد حسین صادقی