داستان حضرت موسی از زبان صندوق
سلام دوستان عزیزم...
اگر روزی یک صندوق شناور روی رودها و دریاها و اقیانوسها دیدید بدانید که داستان من را روایت می کند، حتماً می پرسید من کیستم؟؟
خوب، یک صلوات بفرستید تا برایتان توضیح دهم.
من با اذن خداوند افتخار میکنم صندوقی هستم که مادر موسی نوزاد خود را در من گذاشت و به رود نیل انداخت.
در آن سال فرعون که پادشاهی ظالم و خونریز بود تمام نوزادان پسر را می کشت و مادر موسی به همین خاطر ، به دستور خداوند فرزند دلبندش را در من ، یعنی صندوق، گذاشت و در حالیکه اشک می ریخت و دعا میکرد آرام مرا روی موجهای خروشان رود نیل رها کرد.
هرگز آن روز سخت را فراموش نمی کنم، صبح زود بود و مادر موسی کنار نیل لای نی ها گریه می کرد ولی نمیدانست که من بر بال فرشته ها سوارم و مرا با دستور خدا به اینطرف و آنطرف می برند.
من با خودم به موسی که در آغوش من، یعنی در صندوق، خفته بود گفتم ناراحت نباش، تو را به جائی می برم که نجات پیدا کنی و بهترین امکانات برایت فراهم باشد ولی نمیدانستم که چه پیش می آید.
وقتی که آسیه زن فرعون مرا دید و به کنیزانش گفت مرا پیش او ببرند ترسیدم که در کاخ فرعون بلائی به سر موسی بیاورند ولی وقتی دیدم آسیه موسی را بوسید و در آغوش گرفت من هم آرام گرفتم....
بعد، یادش از من رفت و مرا روی رودخانه رها کرد و خداوند به من اجازه داد به عنوان ظرف یک معجزهٔ بزرگ الهی تا ابد روی دریاها و اقیانوسها شناور باشم تا هرکس مرا دید به نجات حضرت موسی فکر کند و خداوند را سپاس گوید و به او توکل کند.
داستان من زیاد است ولی فکر میکنم همین قدر برای شناختن من کافی باشد.
خوب ، شما را به خدا می سپارم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد، حتماً می پرسید محمد کیست و صلوات چیست، این را از آموزگار خوبتان یا پیشنماز مسجدتان بپرسید...
خدا حافظ
* به درخواست دوستی عزیز، برای نوه اش...