غزل صلوات
هوالجمیل
غزل صلوات
خوش باش که امشب شب شعر صلوات است
هنگامۀ عشق و شعف و شور و نشاط است
برخیز و به کف جام دلت گیر که امشب
در میکدۀ ساقی ما آب حیات است
بقیه در ادامه مطلب
هوالجمیل
غزل صلوات
خوش باش که امشب شب شعر صلوات است
هنگامۀ عشق و شعف و شور و نشاط است
برخیز و به کف جام دلت گیر که امشب
در میکدۀ ساقی ما آب حیات است
تنها نه منم شاد در این جشن تولد
در رقص و طرب بتکدۀ لات و منات است
آن قائمۀ عشق که گشت ست تولد
بر جملۀ خلقت چو ستون فقرات است
بی صبر و ثبات است دل از شوق و عجب نیست
امشب دل خلقت تهی از صبر و ثبات است
در محبس عشقش شده ام سخت گرفتار
بیرون نروم سهل ، که زندان نجات است
یک پرتو از آن عارض رخشندۀ ماهش
بر شمس ببخشید که محتاج زکات است
دریاچه و آتشکده ، خشکیده و خاموش
هر یک به طریقی پی شادی و نشاط است
با لرزش خود طاق خبر داد که دیگر
تسخیر شده قلعه و شه یکسره مات است
شیرین شده کام بشر از شهد رسالت
شیرینی آن شهد از این شاخه نبات است
دستی به دعا دار که امشب به سر ارض
نازل ز سما بارش تضمین و برات است
توصیف کمالش نتوان کرد ، چه سازم
تقصیر ز گنجایش عقل و کلمات است
امشب غزل اهل سماوات ، غلاما
تا صبح ، دمادم به محمد صلوات است
17/5/70
زرقان – محمد حسین صادقی (غلام)