هوالجمیل
مجموعه شعر مذهبی
کـوثـریـه
گزیدۀ اشعار محمد حسین صادقی (غلام)
از سال 1365 تا سال 1398
کوثریه - قسمت هشتم
گنج اهورائی
دلسروده هایم درباره زادگاه باستانیام
زرقان فارس
نذر حضرت امام زاده شاهزاده قاسم (ع)
این سیّد شهید که شهزاده قاسم است باشد مراد خلق و مدار فرشتگان دل را ز خاک تا به سما سوق می دهد احساس می کنی که حرم مثل سنگری زرقان ، پناه بُرده به این نوگل شهید باشد شهید ، زنده و نزد خدای خویش مشکل گشای زائر خود می شود مدام طعم وصال هرکه چشیده در این حرم دیوار سنگ چین و خُمی آب و چند کاج در هر مسیر سنگِ نشانی نشانده حق یادش بخیر ، هر شب جمعه ، دو بسته شمع احکام نذر و امر پدر بر ادای نذر این کان عشق ، معدن زیبائی و صفاست زرقان ما ز یُمن و کرامات این حرم |
|
از نسل پاک حضرت موسای کاظم است زیرا که وصل ، حشمتِ او بر اَعاظم است گلدسته ها ، و کوه که شیبش ملایم است در ابتدای شهر نگهبان و ناظم است شهزاده قرنهاست بر این شهر حاکم است گردد شفیع هر که به او وصل و نادم است با منکران ، ولیک به اِعراض دائم است پیوسته در مراسم این بقعه قائم است تصویری از گذشتۀ شهزاده قاسم است مانند کعبه حرمت هر بقعه لازم است در خاطرم ، هنوز ، گرا ، زان مراسم است زان خاطرات خفته ، مرا از مَعالم است حاجتروا دلی است که شیدا و عالِم است سرشار ناز و نعمت و فیض مداوم است |
این شهر که زرخیزترین شهر جهان است آن گنج روان مردم آزادهی شهرند این کوه که فریادگر عزم و ارادهست زیبائی زرقان که شده شهره آفاق کم جرم ترین شهر و نکوکارترین شهر زرقان که بُود مهد کشاورزی و صنعت خوابیده در آغوش بمو خطهی زرقان زرقان که ز دوران کهن مانده به میراث |
|
در هر گذرش گنج زر ناب ، روان است خلقی که کهن تجربه و بخت جوان است تصویرگر هیبت ایثارگران است عکسی ز صفاگستری مردم آن است وصفی است که در چهره این شهر عیان است گنجینه اندیشهی تولیدگران است وصفش به مثل، چون صدف و دُرّ گران است گلواژهی نام کُهَنش شهر «رَکان» است |
زرقان ما ، هنوز همان معدن زر است دلهــای آفتابــی ایـن خلـق بـا صفـا گنجینـه حجـاب که میـراث فاطمـه است ای صاحبان حشمت و مال و مقام و جاه دستــان پینــهبستــه مــردان ایـن دیـار والاتـرین جــواهــر مـا اتـحــاد مــاست گلـــزار شهـــر، آینــه سـرخ کـربلاســت آهستـه پاگـذار در اینجـا؛ کـه بـر زمیــن گلبوسـه امـام ، مـدال طــلای ماســت جنگـــاوران و خطشکنــان بسیجــی اش گنجینـههای علمـی و فرهنگــیاش ، کنـون خاکـش ، چـو نیک در نگری، عیـن کیمیاست تـا دور دسـت دشت، طــلا کِشتـهایم مــا گر دسـت دود و پـای لجن کـم شود ز شهر مـا را ز لطـف صنــعت بیمـار، خیـــر نیست از ایـن سیـاهکاری و ایـن وعده و وعید ایـن کـوه ســربلند نمائـی ز عــزم ماست «هـدهـد» تــو پیـک صادق فردای روشنـی |
|
زرهـای شهـر ما ز طلا پربهاتر است از پـرتـو ولایـت و قرآن، منــور است بر عفت و عواطف این خطّه زیور است در این جهان ز بوسه احمد (ص) چه برتر است؟ از بوسههای سبـز محمد (ص) معطر است بــازوی اتحــاد، خدایــش، مددگـر است اینجــا پـر از شقایــق گمنام و پرپر است گستــرده بالهـای ملائـک سـراسر است زرقان همیشه در خط خون رتبهآور است هر یک به روز جنگ به هنگی برابر است زینتفـزای سینه هـر شهـر و کشور است خلقـش تمـام جوهری و کیمیاگـر است گنـدم، طـلای خالـص ایـن خلق زرگـر است در شهــر مــا، هنـوز، هــوا روح پــرور است بـر مـا اگر که شـرّ نـرساند نکوتـر است قلـب و نگاه و چهـرۀ زرقان مُکــدّر است خنجر به استخوان که رسد صبر کمتر است فـردای ایـن دیـار، طلائـیتر از زر است ججج |
تشنه و دلغمین ، حوض ماهی میکَند جان چو طفل یتیمی داشت مانند اَنهار جنت بوده مانند کوثر ، مقدس جانفزا و شفابخش و زیبا بوده جاری ز عرش برین، چون قرنها بوده مانند مادر کُلُ شیٍ مِنَ الماءِ حَیٌ بوده اشکش روان هر شب و روز کرده آباد و زرخیز و سرسبز رفته از دست ما ، آه و افسوس مانده در انتظار حمایت میشود زندهتر از گذشته چشم در راه یک نسل سبز است |
|
خفته زار و حزین ، حوض ماهی روی دست زمین ، حوض ماهی جلوهای دلنشین ، حوض ماهی مثل ماء مَعین ، حوض ماهی با طراوت عجین ، حوض ماهی اشک روحالامین ، حوض ماهی بهر این سرزمین ، حوض ماهی بوده مصداق این حوض ماهی از غم شاه دین ، حوض ماهی شهر ما ، اینچنین ، حوض ماهی گنج بی جانشین ، حوض ماهی با نگاهی حزین ، حوض ماهی گر بیابد مُعین ، حوض ماهی در دم واپسین ، حوض ماهی |
زرقان فارس – 5/5/95
خدا صانع است و صنایع ز اوست صنایع که چون رحمت جاریاند ز تحریمهای تجاوزگران کنون جنگ ما اقتصادی بُود در این جبهه ، صنعتگران وطن علمدار جنگی خدائی شدند به کارآفرینان میهن درود ولیکن درین جمع روزی رسان ز ادبار اینان ، خلائق ، نژند اگرچه نیاز است بر کارشان چو باشد رهاوردشان نیستی |
|
بدیع است و کل بدایع ز اوست زُدایندۀ فقر و بیکاریاند به ما گشته تحمیل، جنگی گران و تولید ، عزمی جهادی بُود که هستند جان بر کف و خط شکن و پیروز در خودکفائی شدند که هستند روزیرسان عبود بُود چند صنعت ز ما، جانستان ز آزارشان ، شهر ما ، دردمند بیابان بُود جای ایثارشان نباشند لایق به همزیستی |
دلم کرده هوای تنگ چشمه ندیدم نغمهای در عالم خاک چه میشد چون پریها سر گذارم زلال و پاک و شیرین و گواراست بگیر از چشمه درس پایداری بیا مثل دل اهل ولایت اگر خواهی رسی بر کوثر عشق زند بر قلب صحرا ، آتش سبز برای رویش سبزینهی عشق رسانَد آب وحدت بر بیابان چه رؤیائی است نقش ارژن صبر نشو هرگز تو دلتنگ از دورنگی شکست آئینهی قلبم ، ز بس که سرشکم مثل اشک چشمه جاریست |
|
که باشد روز و شب دلتنگ چشمه نشاطآورتر از آهنگ چشمه شبی بر بالش گلسنگ چشمه بیا ایدل بشو همرنگ چشمه ببین با سنگ خارا ، جنگ چشمه بسیجی شو تو هم در هنگ چشمه بیا حل شو تو در فرهنگ چشمه رسد بر آن چو یک بِرشَنگ چشمه (2) تمام دشت مانده لَنگ چشمه (3) اگر یک دره افتد کَنگ چشمه (4) درون دفتر ارژنگ چشمه بزن بر هستی خود ، رنگ چشمه زدم بر سینهی خود سنگ چشمه دل تنگم شده چون تنگ چشمه ججج |
پینوشت :
1-تنگ چشمه (tang-e-cheshmeh) نام مکانی است در زرقان ، که چشمهای به نام «چشمه و بِز» (cheshme-wo-bez) در آن جاری است.
2- بِرشَنگ(bershang) در گویش زرقانی یعنی شعله و جرقهی کوچک.
3 - لنگ(lang) = معطل ، لنگ کسی شدن یا ماندن یعنی معطل ماندن.
4 – کَنگ (kang) = کتف ، کنگ کسی افتادن یعنی همراه و همکار و همسفر شدن با کسی.
شهر من جلوهی جنان دارد خیمههای شهادت و ایثار با شهیدان آسمانی خود غیرت و عفت و جوانمردی گرچه باشد کهن ، ولی در عشق تخت جمشید و بیستون، هریک شهر زیبا و با نشاط «رکان» کان زر هست معنی زرکان مردمی با نجابت و محجوب لهجهی ساده و صمیمی آن شهر زرقان به لطف حضرت حق ملتی سختکوش و دوراندیش مردمی با حساب و بی اسراف شهر، با همت نکوکاران در بِناسازی و نشانهی خیر شهر زرقان اگرچه یک شهر است عشق من بر جهان و بر ایران درس حُبُالوطن مِن الایمان عاشق خلق پاک زرقانم |
|
چونکه عطر فرشتگان دارد بر سر شهر، سایبان دارد این وطن سر بر آسمان دارد در دل شهر ما مکان دارد شهر زرقان دلی جوان دارد نامی از وادی «رکان» دارد ریشه در عهد باستان دارد چونکه صد گنج جاودان دارد با دلی پاک و مهربان دارد حال یک چشمهی روان دارد نعمت و ناز بیکران دارد فاضل و اقتصاددان دارد طبق حکم پیمبران دارد چهرهای شاد و بی خزان دارد بس جوانمرد بی نشان دارد بهر من حکم یک جهان دارد ریشه در خاک این مکان دارد ارزشی همطراز جان دارد که دلی صاف و قدردان دارد |
در دو تاریخ ، خطهی زرقان دو مهاجم ، دو ارتش خونخوار دو تجاوزگری که ایران را هر دو در شهر ما تلف گشتند اولّی ، احمد ابن عبدالعزیز شهرها را گرفت و آمد پیش لشکر عمرو لیث صفاری منهدم کرد لشکر اعراب جنگ دوم به عهد نادرشاه نادر آمد مقابل اشرف ناگهان در گرفت جنگی سخت شد شکسته به دشت آهوچر لذت این دو فتح تاریخی گشت میهن رها ز چنگ عدو این دو پیروزی غرورانگیز کرده شیرین و افتخار آمیز ج |
|
میدرخشد به تارک ایران ز عربها و کشور افغان کرده بودند غارت و ویران مثل خاشاک در کف طوفان که به بغداد بوده او سلطان تا در آمد به خطهی زرقان بست راهش به دشت و کوهستان در همین کوه و بیشه و میدان گشت برپا دوباره در زرقان با سپاهی گران ز سربازان بین ایرانیان و افغانان ارتش نحس اشرف افغان مانده در یاد کشور شیران شاد شد قلب ملت ایران که کند فخر ، خلق ما بر آن نام زرقان فارس در دوران |
پسینی، بیلهای از آریا ایل که آساید شبی در دامن آن
سحرگه مشکها را پر نمودند ولی دیدند دل کندن از آن آب
ندا آمد ز میر آریا ایل : همین جا خیمهها برپا نمائید
به آئین اهورائی در این آب یکایک دیگها در جوش آمد 3
نه تنها آب آن بوده گوارا کسی که ماهیانش خورده باری4
از این آب لطیف و پر طراوت به دنیا آمد این شهر طلاخیز
طلائی بودن زرقان به زر نیست نباشد ثروتی بالاتر از دین
اگرچه بارها گردیده ویران ولیکن سر بر آورده چو ققنوس
کنون سبز است و خُرّم زادگاهم خداوندا دوباره برکتش ده
شده اشکم کنون چون چشمه و بِز 6 از این غم ، دائماً در اشک و آهیم
|
|
فرود آمد کنار حوض ماهی2 و گردد صبح روز بعد ، راهی
که تا کوچند از این زرگونه منزل که دارد طعم کوثر ، هست مشکل
که بوده نام سبزش آریائیل که کوچ ما از این پس گشته تعطیل
وضو کردند و تعظیم و نیایش برای شکر و اکرام و ستایش
مداوا کرده امراض خلائق شده بر دردهای خویش فائق
که بوده در رگ این دشت چون خون و در تاریخ ، نامش گشت زرگون 5
طلای شهر ما عشق و تلاش است که در ما محور کار و معاش است
دیار سبز ما در بستر خویش همیشه از دل خاکستر خویش
ولیکن حوض ماهی گشته بی آب که این روح روان برخیزد از خواب
روان از مرگ تلخ حوض ماهی من و جوجه کبوترهای چاهی
|
پینوشت:
1 - کلمه آریائیل را قبلاً در جائی ندیده و نشنیدهام، در اینجا کنایه از صاحب و امیر و رهبر قوم آریاست و این شعر اشارهای مجازی به سکونت آنها در زرقان بخاطر جاذبه حوض ماهی است. 2 – حوض ماهی قناتی است با آبی مقدس در زادگاهم زرقان فارس ، مربوط به قبل از اسلام و سه نمونه از این حوض در استان فارس بوده ، یکی همین حوض ماهی زرقان، دیگری حوض ماهی شیراز که کنار آرامگاه سعدی است و زرقانیها معتقدند که سرچشمه و منشاً این دو یکی است و سوم حوض ماهی شهر فسا که آن هم خشک شده است. 3 - سنت باستانی "دیگ جوش گذاشتن کنار آبهای مقدس" از مراسم آئینی در زمانهای گذشته بوده که هنوز در شهرهای باستانی مثل زرقان وجود دارد. 4 – از آب و ماهیان ریز حوض ماهی برای امراض مختلف روحی و جسمی استفاده میشده و این کاربرد تا چندین سال پیش رواج داشته. 5 - زرگون ، شاید نام اصیل زرقان بوده ، در این باره نظرات مختلفی وجود دارد. 6 - چشمه و بز یا چشمهی آب – بِز bez-Ab چشمهای است کوچک و با صفا درتقریباً بالاترین نقطهی تنگهی شرق زرقان.
شهر سبز و با صفا ، زرقان ما مردمی با استقامت مثل کوه جلوهگاه عزت و فرزانگی پایگاه غیرت و مردانگی ملتی دارد فهیم و کاردان مردمی دارد همه مهمان نواز شهر وحدت، شهر قانون، شهر عشق مانده باقی از زمان باستان |
|
مهد ایثار و وفا ، زرقان ما دارد از لطف خدا ، زرقان ما معدن حُجب و حیا ، زرقان ما شهر سرخ لالهها ، زرقان ما سربلند و بی ریا ، زرقان ما با دلی زود آشنا ، زرقان ما شهر قرآن و دعا ، زرقان ما مثل گنج آریا ، زرقان ما |
زرقان فارس – اردیبهشت 1394
وطن ایران و زرغون زادگاهم برام زرغون عزیز و نازنینه پر است از معدن زر شهر زرغون طلای ناب زرغون اتحاده رکان، نامش ز عهد باستانه به لوح تخت جمشید است نامش کنار مرقد سیّد نسیمی شهیدانش که تاج افتخارند وطن قربون کل مردمونت که عشق پاک تو در سینه دارند از این سرسبزی و زیبائی و ناز خدا بر روی قلب ما نوشته به حق نذرهای حوض ماهی ***
کسی که خاک زرغون را سرشته ز گنج نعمت و نازش، بدونین
|
|
اسیر عشق این خورشید و ماهم که شهرستانی از ایران زمینه ز فرهنگ و تلاش و عشق و ایمون ز وحدت شهر ما آباد و شاده ز عهد باستان پر داستانه به سنگ بیستون مانده پیامش بُود گلزار این شهر قدیمی ز دوران حماسه یادگارند فدای کودک و پیر و جوونت و با حبُ الوطن جان می سپارند ز عشق و اتحاد و خلق ممتاز که زرغون نام شهری در بهشته نبینه خلق زرغون ، غم ، الهی ***
به خط زر به روی آن نوشته که زرغون جلوهگاهی از بهشته
|
جدا شد پنج شهرستان ز زرقان شده یاد از «رکان باستانی» به الواح گلی در تخت جمشید ز صبر مردم و بی مهری دهر خراج «ارزش افزوده» هر جا ولیکن ارزش افزودۀ ما یقیناً می شود کوچکتر از قبل همیشه بوده مهد پایداری اگر سبز است زرقان مثل فردوس کنون دارد امید از دولت عشق |
|
و شد زرقان ما کمکم دهستان به لوح بیستون در طاقبستان شده حک شوکت زرقان فراوان شده پامال ، حق ما ، به دوران بود حق همانجا ، طبق برهان شود خارج ز این شهر پریشان ز ظلم «طرح جامع» شهر زرقان به امر رهبر، این شهر شهیدان بُود از برکت ایثار و ایمان که زرقان را رها سازد ز حرمان |
سر برآورده ز اعماق قرون گرچه گردیده فراموش ولی گشته تسخیر به دستان هنر معجزی بوده که بی امکانات گرچه این پیکرهی زندهی عشق راز یک همت و دور اندیشی هر که دیده است دمی بندِ امیر عقل هر قافله، تحسین کرده است یازده قرن ز عمرش رفته عمر طولانی این شیرین – کار گرچه اینجا بجز از چرخ زمان لیک ویرانهی آنها باقی است «گاوشیر»ش که صلابت دارد بوده دروازهی امنیت ، نیز روی دروازه قدمگاه علی است رود با یاد علی میگوید: |
|
قامت سنگی این سدّ عظیم مانده جاوید چو یک دُّر یتیم رود طغیانگر کُر در کُربال غالب آیند بر این امر محال شاهکار هنر و معماری است در هیاهوی سکوتش جاری است شده حیران ز بِنا سازی آن فکر و برنامهی آغازیِ آن لیک چون سازهی نو بنیاد است حاصل عمر بسی فرهاد است آسیاب دگری نیست بجا که روایتگر عشقند و صفا معبر راه جنوب است و شمال متحرک پل آن راه وصال که شده ضامن خیر و برکات بر گل روی محمد صلوات |
گنج اهورائی
چکامهای در سوک کُر و کُربال باستانی
مرغ دل را جلوهای سیال بالهای رود کُر ، کُربال
در حریم خواب و بیداری بوده در ذهن قرون جاری
خفته در آغوش رود کُر دشت آن بر دوش رود کُر
بوده چون گنجی خدادادی جلوهگاه آب و آبادی
در شکوه دولت کورش بالهای قدرت کورش
چون نگین خطهی زرقان چون نگین پارس در دوران
این زمان از مرگ رود کر گشته از محنت ، سرود کر
با کلید سبز دانائی قفل این گنج اهورائی
|
|
میبَرَد از خاک تا افلاک جلوهگاه رویش و پرواز :
مثل یک رؤیای حاصلخیز این تجلیگاه آب و خاک
مثل یاری ، خطهی کربال سر نهاده با دلارائی
این کهن اقلیم جاویدان وعدهگاه سبز آب و خاک
رود کورش بوده رود کر بالهای رود کر بوده است
بوده مانند گهر ، کربال بوده زرقان نیز با حشمت
نالهها دارد به لب کربال رنج و محرومیت و تبعیض
کاش تدبیر و امید و عشق میگشود از نو، چنان کورش
|
نثار ارواح مطهر شهدا و اموات، صلوات و فاتحه