کوثریه

اشعار و مطالب مرتبط با کوثر
  • کوثریه

    اشعار و مطالب مرتبط با کوثر

هذا من فضل ربی
کوثریه

هوالجمیل
با سلام و عرض ادب خدمت شما
کوثریه مجموعه شعری است محصول سی و چند سال شاعری و یک عمر غلامی در خیمه اهلبیت. نام کتاب کوثریه از یک قصیده 400 بیتی با همین نام گرفته شده، این وبلاگ نیز منتخب آن مجموعه و همچنین شامل اشعار جدیدم است.
کتاب کوثریه را می توانید از منوی بالای وبلاگ دانلود فرمائید.
با آرزوی قبولی در پیشگاه خداوند و انبیا و اولیا و صلحا و شهدا
و حَسُن اولئک رفیقا
والسلام
مدیر انتشارات هدهد
محمد حسین صادقی متخلص به غلام
زرقان فارس
hodhodzar@gmail.com
09176112253

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۲۷ ب.ظ

کوثریه - قسمت پنجم - بخش دوم

هوالجیمل

مجموعه شعر مذهبی

کـوثـریـه

گزیدۀ اشعار محمد حسین صادقی (غلام)

از سال 1365 تا سال 1398

قسمت پنجم ، بخش دوم

در امتداد آتش و خون

در مدح و رثای عاشورائیان زمان

تربیت شدگان مکتب اهلبیت علیهم السلام

بقیه در ادامه مطلب

مستند عشق

تقدیم به تمام شهدای عزیز و جانبازان گرانقدر بویژه مستندساز بسیجی، جانباز شهید دکتر حاج حسین فهیمی

ای ناب‌ترین سوژه‌ی عرفان و فضائل
حق خواست ز تو اسوه‌ی اخلاق بسازد
رزمنده و جانباز شدی در صف پیکار
بودی چو امام شهدا ، مجمع اضداد
گلزار وجود تو پر از عطر خدا بود
لبخند تو هرگز نشود محو و فراموش
در چند نما ، راحل ملک و ملکوتی
بودی چو بهشتی که روان بود به دنیا
چون طیر غریبی که جدا مانده ز پرواز
ای طائر شیدای پر و بال شکسته
زیبا هنرت ، زندگی‌ات بود چو دریا
چون ام بنین ، مادر تو چار پسر داد
شد بیت فهیمی به ابد مظهر ایثار
پاداش غم و عشق شما ، لایتناهی است

 

 

با وصل تو ، شد مستند عشق تو کامل
اعطا به تو فرمود گلستان خصائل
زان پس به شهادت شده‌ای فائض و نائل
در عشق و ولا بیدل و در حادثه پُردل
از یُمن دعای سحر و اشک و نوافل
از خاطر یاران تو ، ای عارف واصل
در آینه‌ی مستند و شعر و شمایل
با چرخ و عصا در دل اسواق و محافل
بودی ، همه دم منتظر ختم مراحل
پرواز مبارک ، که رسیدی تو به منزل
کی کشف شود وسعت و عمق تو، به ساحل
در راه خدا و هدف منجی عادل
بودند چو از روز ازل لایق و قابل
این وعدۀ صدقی است که از حق شده نازل

 

خلعت سرخ شهادت

تقدیم به روح پر فتوح شهید عباد الله عارفی سرشت شهید تاسوعای حسینی چابهار

من شهید پاسداری از حریم شاه دینم
من عباد اله ام و در معرفت عارف سرشتم
کشته مظلوم تاسوعای سرخ چابهارم

چونکه خونین بال خُفتم من در آغوش شهیدان

 

 

در جوانمردی مُرید زاده ام‌البنینم
خلعت سرخ شهادت بوده پاداش یقینم
شاهد تکرار ظلم و جهل قوم ظالمینم
شافع یاران خود در نزد بّ‌العالمینم

 

انتقال خون

اهدای خون که چون-- اهدای زندگی است
انسان اگرچه رفت-- تا قلب کهکشان
انسان اگرچه رفت -- تا قلب کُل شِی
این آیت عظیم -- اعجاز ایزدی است
خونریز و جنگجوست-- انسان ناسپاس
در دهر، خون، بریخت-- او با جنون خود
انسان، اگرچه شد-- غافل ز فکر حق
انسان اگر شود -- کافر به حق، ولی
ایثار و بذل خون -- آئین اولیاست
مولای ما حسین -- سلطان بندگی است
اهدا نموده او -- خون بر تمام خلق
چون کار هر شهید-- هست انتقال خون

 

 

در راه خلق و حق-- ایثار و بندگی است
بر عقل او نشد-- تولید خون، عیان
اما به خلق خون -- هرگز نبرده پی
ارزان به زندگان -- از لطف سرمدی است
دریای خون بپاست--از ابتکار ناس
هرگز ولی نساخت-- یک قطره خون خود
نبضش ولی کند -- هر لحظه ذکر حق
هر قطره خون او -- هست آیتی جلی
اهدای زندگی -- درسی ز کربلاست
چون خون او روان -- در قلب زندگی است
اعطا نموده حق -- بر او زمام خلق
در عرش کائنات -- دارد مدال خون

 

والدین شهدا

پدرم  ، از تبار ابراهیم
پدرم  استوانۀ درد است
مادرم  در کویر تفدیده
پدرم مثل تکدرختی پیر
پدرم پینه‌ای به کف دارد
مادرم تاولی به دل دارد
پدرم از قبیلۀ عشق است
هر گلی را ورق زدم دیدم
مادرم مثل یک گل کوهی
هر مناره که بر زمین روید
پدرم گرچه مالک فقر است
پدرم در نبرد کاخ سبز
پدرم از قبیلۀ مجنون
مادرم باغبان این دشت است
مادرم رود رود می‌خواند
پدرا مادرا قسم بر عشق

 

 

مادرم  ، از تبار هاجرهاست
مادرم  استوانۀ غمهاست
همه جا مثل تشنگی پیداست
در کویر پر از عطش ، تنهاست
که در آن عکس مادرم پیداست
که همه ثروت پدر آنجاست
مادرم از قبیلۀ گلهاست
چهرۀ مادرم در آن پیداست
با صفا و معطر و زیباست
پدرم در کلاله‌اش پیداست
فاتح قله‌های استغناست
وارث قدرت ابوذرهاست
مادرم از قبیلۀ لیلاست
شاهکارش شقایقی زیباست
رود او متصل به دریاهاست
که دلم چلچراغ داغ شماست

 

شهید تقریب و اتحاد

تقدیم به شهید مظلوم، آیت‌الله نِمِر باقر النِمِر

ای آنکه نور عشق در اعماق ظلمتی
بودی شهید زنده ولی زنده‌تر شدی
زیبنده است رخت شهادت به قامتت
مانند رعد ، خطبۀ غرّای تو هنوز
با حمله بر تکاثر و تبعیض و انحراف
پنهان نمود قبر تو را دشمنت ، ولی
بتخانۀ حجاز پر از لات تازه است
رگبار نطق و منطق تو ای خلیل عشق
هر جا به پاست شعلۀ غم بین مسلمین
آل سعود موزۀ جهل و جنایت است
خاموش اگرچه نور تو شد در سیاهچال
خون تو گشت مظهر تقریب و اتحاد
آل سعود تیشه به بنیان خویش زد
دست خداست منتقم خون هر شهید

 

 

 

خورشید تابناک سپهر حقیقتی
اینک چو خون تازه به رگهای امتی
بهتر ، از این مقام ، نداری تو اُجرتی
افکنده است در دل هر خصم ، وحشتی
بوذر صفت ، منادی حق و عدالتی
پیدا ، درون سینۀ سرخ ولایتی
صهیون زده است بر سر بتخانه ، رأیتی
در هم شکسته فخر بت دیو سیرتی
دارد ز این وحوش سعودی ، حکایتی
هر دم ز حقّ و خلق بر این فرقه ، لعنتی
فریاد جاودانۀ حق ، تا قیامتی
هم اسوۀ تشیع و هم اهل سنتی
آنسان که زد یزید به خود تیغ نخوتی
بر محو آل ظلم ، تو پیک بشارتی

 

 

مسیر تعالی

قبول اگرچه نگشتم که تا شهید بمیرم
امید شیعه به وقت ممات ، وصل حبیب است
اگرچه غرق گناهم ولی به لطف خداوند
غمی که مظهر سرچشمه‌های سبز نشاط است
به هر زمان که بیاید اجل ، چو رحلت ژاله
تمام ظرف دلم وقف جلوه‌های جمال است
چو نیست نقطۀ پایان در این مسیر تعالی
کلید هشت بهشت ابد ، رضایت مولاست
به راه حق و عدالت ، مدد نمای خدایا

 

 

ولی همیشه دعا کرده‌ام مفید بمیرم
مباد آنکه در این عشق ، نا امید بمیرم
امیدوارم و خواهم که روسفید بمیرم
درون سینه نهادم که تا سعید بمیرم
به چهر لاله ، در آغوش صبح عید بمیرم
به لطف عشق نباید که جز حمید بمیرم
بسی قدیم بر آیم ، بسی جدید بمیرم
(غلام) زاده شدم تا که با کلید بمیرم
که لحظه‌لحظه در این زندگی، شهید بمیرم

 

اَلَم تَرَ....

غَزّه یک زاغۀ پُر سِجّیل است
سنگریزه به دهان ، می‌آید
پُردلان را ز چه می‌ترسانید؟
خون هابیل ز نو می‌جوشد
انتفاضه شده فریاد زمان
غول بی شاخ و دُم اسرائیل
انتفاضه ز دل نیل گذشت
غزه چون هیمنۀ غول شکست
سازمانی که حقوق بشرش
بهتر آن است که تعطیل شود

 

 

ابرهه ، مظهر اسرائیل است
این ابابیل حریف فیل است
غزه سرشار ز اسماعیل است
مرگ در جستجوی قابیل است
نغمه‌اش چون دَم اسرافیل است
خفته در چنبرۀ تضلیل است
غرق، فرعون زمان، در نیل است
ناصرش ، بازوی جبرائیل است
اینهمه مضحک و هَردمبیل است
چون در آن عدل خدا، تعطیل است

معراج قاسم

تقدیم به ارواح تابناک نوجوانان شهید وطنم مخصوصاً شهید قاسم نعمت الهی

 

گفتم  : عدو ،  ذره‌ای رحم ، در   جنگل   دل   ندارد

                                             گفتند : دل ، آرزوئی ، جز تیغ قاتل ندارد
گفتم که این قایق عشق ، در بحر خون می‌شود غرق

                                           گفتند : زیباتر از این ، ساحل ، مقابل ندارد
گفتم : در  این راه ، جانان ، جان  از  شما  می‌ستاند

                                            با التماسی حماسی ، گفتند : قابل ندارد
گفتم  که  تکلیف  عاشق ،  ای یاوران  نیست آسان

                                         گفتند: بر ما حرام است عشقی که مشکل ندارد
گفتم : که گلبوسۀ مرگ ، در کام مخلوق ، تلخ است

                                       گفتند : بِــه ، از شهادت ، این باغ ، حاصل ندارد
گفتم :  شما   نوجوانید ،   تاب   و    تحمل  ندارید

                                        گفتند : دل ، مثل قاسم ، جز صبر کامل ندارد
گفتم : مراحل ، زیاد است ، در  فهمِ  معراج  قاسم

                                       گفتند «فهمیده» فهمید ، طیِّ مراحل ندارد
 

عَلم بر قدس

آذَرَخشَم من و از حادثه دم خواهم زد
ای که بدخیم‌ترین غدۀ تاریخی تو
من ز امواج سَراَندیب جنون مست‌ترم
یار عباس وفادار توام یا زینب
دشمن از حد گذرانده‌ست جسارتهایش
توله‌های سگ زنجیری امریکا را
بر تن مردۀ مرداب حقوق بشری
دست تقدیرم و با اذن خداوند جلیل

 

 

مثل کابوس به خواب تو قدم خواهم زد
بر دل غاصب تو ، نقش عدم خواهم زد
عشق فرمان بدهد، دهر به هم خواهم زد
بر دل دشمن تو تیغ دو دَم خواهم زد
مرگ او را به دو تکبیر رقم خواهم زد
ضربه، با پنجۀ شیران حرم خواهم زد
موجی از پیکر دریای عجم خواهم زد
بر فراز حرم قدس ، عَلم خواهم زد

 

مناره های لبیک

تقدیم به تمام شهدای گلگون کفن ایران اسلامی مخصوصاً سادات شهید بخش زرقان:

  1. شهید سید علاءالدین اسد پور فرزند سید حسین از روستای آقاجلو
  2. شهید سید رحمان هاشمی اصل فرزند سید شاهرضا از روستای اتابک
  3. شهید سید هادی رنجکش فرزند سید رضا از روستای کوهک یک
  4. شهید سید مهدی جعفری فرزند سید محمد از روستای فتوح آباد
  5. شهید سید جلیل حسینی فرزند سید فرج از روستای کورکی
  6. سردار شهید سید ابوالفضل حسینی فرزند سید محمود از روستای کورکی
  7. شهید سید علیرضا زراعت پیشه فرزند سید صفر از روستای کورکی
  8. شهید سید محمد مهدی ابراهیمی فرزند سید عبدالرسول از روستای کورکی
  9. شهید سید کرامت اله شکری فرزند سید عزیز از روستای کورکی
  10. شهید سید جواد کورکی فرزند سید کرامت اله از روستای کورکی
  11. شهید سید عنایت اله نبی زاده فرزند سید علی از روستای کورکی
  12. شهید سید محمد نبی زاده فرزند سید رضا از روستای کورکی
  13. شهید سید حسین ساجدی منش فرزند سید هدایت از توابع مرودشت ( شهید گمنام مدفون شناسائی شدده در پارک آزادگان زرقان)
  14. شهید سید جواد محمدی فرزند سید عسکر از دودج زرقان
  15. شهید سید اصغر محمدی فرزند سید عسکر از دودج زرقان
  16. شهید سید علی اکبر زرقانی فرزند سید حسین از شهر زرقان
  17. شهید سید عباس حسینی مزیدی فرزند سید محسن از شهر زرقان
  18. شهید سید حسین حسینی مزیدی فرزند سید محسن از شهر زرقان
  19. شهید سید محمود بهارلو فرزند سید احمد از شهر زرقان
  20. و شهید زنده، جانباز گرانقدر سید محمد جواد بهارلو فرزند سید احمد از شهر زرقان

خفته‌ست به خون در این مزارات
سادات شهید شهر زرقان
وقتی که عدو به خاک ما زد
تحمیل نمود بر وطن جنگ
وقتی متجاوزین بعثی
شد پیکر انقلاب و کشور
می سوخت وطن چو بیت زهرا
یکباره گل بسیج رویید
گل کرد مناره های لبیک
از پیر و جوان، حماسه سازان
گشتند فدای دین و کشور
در روز ، شبیه شیر جنگی
بیزار ز هر گناه و مکروه
پر گشت فضای جبهه­ی عشق
بودند فدائی ولایت
هر گوشه ز مرز سرخ ایران
از قعر خلیج و دشت سوزان
سردشت و سومار و شوش و بستان
حیدر صفتان ز خود گذشتند
سردار پلید قادسیه
با وحدت و عزم جبهه­ی حق
پیروزی خون به تیغ و شمشیر
خیبرشکنان شهر زرقان
همراه امامشان خمینی

 بودند هماره ناصر دین
این آینه های سرخ ایثار
در عشق ، امامزادگانند
هستند برای دین و میهن
هستند تمامی شهیدان
مانند حسین ، غرقه در خون

 عطر شهدای عشق جاریست
وصلند همه به مرکز غیب
با اذن شفاعتی که دارند
این جمع فرشته های خاکی
افسانه‌ی عشقشان نگنجد
رضوان خدا و رحمت او
یارب به غلامشان، شهادت
بر زائر و اهلبیتشان نیز

 

 

از نسل علی بسی ز سادات
پرپر شدگان باغ طاعات
با بمب جهان ، بسی خسارات
افکند شراره در ولایات
بردند وطن به کام آفات
صد چاک ز ترکش و جراحات
در آتش و خون و انفجارات
در گلشن طاعت و عبادات
از حنجره های «یا لثارات»
رفتند به جنگ دیو بدذات
در عرصه‌ی سخت امتحانات
در شب به تهجد و مناجات
عامل به وجوب و مستحبات
از عطر ولا و معنویات
بی منت و مزد و انتظارات
دارد ز یلان بسی حکایات
تا قله‌ی سرد ارتفاعات
مجنون و شلمچه و زُبیدات
تا گشت عیان بسی فتوحات
گردید چو شاه پهلوی ، مات
شد دشمن مملکت ، مجازات
گردید ز نو عیان و اثبات
بودند ز خیل افتخارات
بستند مسیر انحرافات
در جبهه‌ی جنگ و اعتقادات
دارند به نزد حق مقامات
از منظر رهبر و روایات
سرمایه‌ی عزت و مباهات
مرزوق خدا و باب حاجات
کردند خدای خود ملاقات
در روضه و ندبه و زیارات
دارند به عهده ، اختیارات
هستند کلید احتیاجات
بودند اهالی سماوات
در شعر و خطابه و مقالات
بر این شهدا ، تمام اوقات
اعطا بنما به حق آیات
کن هدیه ز فضل خود عنایات

 

والسلام -  هفته مبارک وحدت 1435 دی ماه 1392

شهدا

شهدا ، مزد کارشان هستند
آیه
ی «عند ربهم» یعنی
رَبّ آنها کجاست؟ آنها هم
چون خدا خونبهای آنان است
ساکنان حریم قدس وجود
نه فقط خلق، بلکه عرشی‌ها
تا قیامت فرشته‌های خدا
کوهها جلوه‌ای زمینی از
ابرهای سخاوت و رحمت
گرچه تا زنده‌اند مادرها
در دو دنیا ولی به نزد رسول
تا ابد نسل سبز منتظران
چون خدا راضی است، آنها نیز
کارشان چیست؟ روح بخشیدن

 

 

شاهد بزم یارشان هستند
نزد پروردگارشان هستند
همه با کردگارشان هستند
خونبهای نگارشان هستند
حامی و پاسدارشان هستند
زائران مزارشان هستند
محو ایثار و ثارشان هستند
قامت استوارشان هستند
در سما اشکبارشان هستند
روز و شب داغدارشان هستند
باعــث افتـــخارشان هستند
عاشق و بیقرارشان هستند
راضی از شاهکارشان هستند
زین سبب مزد کارشان هستند

 

سند عظیم حقّانیت

تقدیم به روح مطهر شهیدۀ بسیجی فاطمه عمیدی پور، که در تاریخ 29 بهمن 65 در بمبارانهای وحشیانه دشمن در شیراز، همراه با جنین نُه ماهه‌اش به شهادت رسید و در زادگاه خود روستای کورکی زرقان  دفن گردید. روحش شاد و یادش گرامی

 

عطر خوش لاله‌زار دارد این زن
خونین سندِ «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت»
با خود سند عظیم حقّانیت
وجدان بشر تا به ابد می‌پرسد
هرچند که لب بسته ولیکن تا حشر
در گوش زمانه مثل یک پرسش سرخ

کوبنده‌ترین جدال مظلومیت
چون فاطمه‌ در گلشن زیبای خدا
یک غنچه‌ی نشکفته‌ی پرپر با خود
او کشته‌ی بی دفاع بمبارانهاست
بین شهدای میهن مظلومان
در پیش خداوند و رسول و شهدا

 

 

 

چون مذهب انتظار دارد این زن
در محکمه‌ی مزار دارد این زن
در عرضه به روزگار دارد این زن
بین شهدا چکار دارد این زن
صد پرسش آشکار دارد این زن
از حق‌طلبی ، شعار دارد این زن
با دشمن کهنه کار دارد این زن
هجده سبد بهار دارد این زن
در گوشه‌ی این مزار دارد این زن
یک قصه ز صد هزار دارد این زن
همرتبه‌ی بیشمار دارد این زن
آئینه‌ی افتخار دارد این زن

 

نخلهای خونین فدک

در سوک شهیدان به خون خفته جمعه خونین مکه

بخوان حماسه خون ای حماسه ساز ظفر
بخوان به نام محمد که مکه محزون است

بخوان بخوان که کنون ذوالفقار غمگین است
بخوان به نام علی تا که تیغ برگیریم
بخوان که آتش فتنه ز هر طرف برخاست
بخوان سرود قیام ای سوار بیداری
ببین که ابر سیاه جهالت عظمی 1
بیا طلایۀ خورشید تا که چاره کنیم
بزن به طبل که دیگر درنگ جایز نیست
بگو که مرکب‌تان را دوباره باره زنید
بخوان که صبر ندارد دگر گلوی ذبیح
ببین که چشمۀ زمزم دگر نمی‌جوشد
ز راه می‌رسد از نو سپاه فتنۀ فیل
بگوی بت شکنان را چه شد هنرهاتان
رسوم بت شکنی را دوباره آموزید
ببر پیام شکایت برای پیغمبر
بگو که ضیف تو را نزد خانه‌ات کشتند
بگو برای پیمبر حدیث فرزندش
بگو که قلب رئوفش چگونه بشکسته‌ست
بخوان حکایت ام‌البنین ، حکایت خون 3
بگو : زنان حرم جملگی سیه پوشید
بگو که غمزدگان غریب را دریاب
بیا ببین که کنون فاطمه چه می‌پوید
کدام بردۀ وحشی بزد به پیکانت
تو از جفای کدامین قبیله بی تابی
تو از تبار کدامین سلالۀ عشقی
که تا به اوج رساندی رسوم بخشش را
کدام دست جفا بر تو تازیانه زده‌ست
مگر که امن و امان این حریم ، دیگر نیست

مگر که حمزه در آنجا نبود ، مظلومه
مگر که مالک و مقداد و بوذر و عمار
در آن دیار به زنجیر دیگری بودند
تو میوه‌دارترین نخل باغ بطحائی
کنون ببین که ابوالفضلها عزادارند 6
ولی مباش غمین ، انتقام نزدیک است
                      ***

غروب جمعه خونین اگرچه غمگین بود
گروه منتظران، نَک سپیده در راهست

 

 

که می‌رسد به مشامم دوباره بوی خطر
بخوان که قلب بقیع از دوباره پر خون است

فراق بازوی حیدر براش سنگین است
به انتقام ز دشمن دوباره سر گیریم
بخوان که داغ شهیدان به روی سینۀ ماست
که سر فکنده شد از ننگ و عار بی داری
فکنده سایۀ خود بر سراسر دنیا
به تیغ برق ، دل ابر ، پاره پاره کنیم
سکوت و واهمه در وقت جنگ جایز نیست
بگو که کوس تهاجم ز هر کناره زنید
بخوان که رشحۀ خون است آبروی ذبیح
ببین که هاجر غمگین سراب می‌نوشد
خشاب اسلحه‌تان پر کنید از سجّیل
دهید صیقل خونین ز نو تبرهاتان
بت بزرگ ستاده ، شرر برافروزید
که آتش است به پا در سرای پیغمبر
کبوتران سر آشیانه‌ات کشتند

حدیث روح خدا پور دخت دلبندش
که روز عید عزادار و یکه بنشسته‌ست 2
بخوان برای مدینه ز نو روایت خون
که زخم کهنه ز نو تیغ دیگری نوشید
میان آتش و خون، عندلیب را دریاب
کنار پیکر این شیر زن چه می‌گوید:
که گشت اینهمه غمگین غروب چشمانت
ز تیغ و تیر کدامین عشیره سیرابی
تو جرعه نوش کدامین پیالۀ عشقی
به راه دوست فدا کرده‌ای تو هر شش را   5
که غنچه‌های اَحَد از لبت جوانه زده‌ست
مگر که حکمروا ، مکتب پیمبر نیست
مگر که باب علی خفته بود مظلومه
مگر که مصعب و سلمان و میثم تمار
که در کشاکش غم یاری‌ات نفرمودند
تو داغدیده‌تر از لاله‌های صحرائی
به سوگ داغ تو ام‌البنین ، دل افگارند
دَم خروج سیوف از نیام نزدیک است
                    ***

ولی گواه طلوع مجدد دین بود
به پیشواز رویدش که پشت درگاه است

 

15/5/66  مصادف با عید قربان 1407قمری

پانویس‌ها:

  1. بازگشت به جاهلیت عظمی، مضمون آیه‌ای از قرآن مجید و حدیثی از پیامبر (ص)
  2. مرتبط با پیام حضرت امام خمینی (ره) در روز عید قربان آن سال
  3. و 4و 5 اشاره به شهادت شیرزن بسیجی در مکه، شهیده شرافت خسروی، همسر شهید و مادر چهار شهید
  1. اشاره به رزمندگان اسلام

لازم به ذکر است که امام خمینی در سال بعد از واقعه فوق بمناسبت سالگرد جنایت آل سعود در مکه پیامی صادر کردند که تا ابد این موضوع را در کانون توجه تمام مبارزان و مجاهدان راه خدا قرار دادند، قسمتی از پیام این است: اگر از صدام بگذریم، اگر مسأله قدس را فراموش کنیم، اگر از جنایت های امریکا بگذریم از آل سعود نخواهیم گذشت. ان‌شاالله اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم کرد و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم گذاشت و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نا اهلان و نامحرمان به مسجد الحرام وارد خواهیم شد. مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مرکز وهابیت در جهان به کانون‌های فتنه و جاسوسی مبدل شده‌اند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیانی، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت و اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومان و پابرهنه‌ها و در یک کلمه اسلام امریکایی را ترویج می کنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش امریکای جهانخوار می گذارند. ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم دست از مبارزه با ظالم بر نمی داریم. بغض و کینه انقلابی تان را در سینه ها نگاه دارید با غضب و خشم بر دشمنان بنگرید و بدانید که پیروزی از آن شما است.

 

 

 

 

سوغات

تقدیم به ارواح مطهر شهدای مظلوم حج 1407

 

آمد اما چشم‌های بسته‌اش
داخل صحن بقیع چشم او

 

آمد و بر آسمان سینه‌اش
در وداع آتشین آن غروب

 

با بلال از اوجگاه مأذنه
آمد و لبیک پرپر گشته‌ای
 

با سرشک چشم خون‌پالای خویش
چشمه در تالاب خون تطهیر شد

بی تکلف، چون شبانان رفته بود
پابپای چشمه ساران رفته بود

 

در حضور نور ، قربان کرده بود
زین سبب بالاترین سوغات داشت :

 

آمد و سوغاتی‌اش تقسیم کرد
زمزم فریاد را جاری نمود

 

گفت : کی آوارگان کوی دوست
خانه‌ای از خشت دل بر پا کنید

 

 

حرفهای سرّی و سربسته داشت
یک کبوتر، یک فدک گلدسته داشت

 

آذَرَخشی شب‌شکن روئیده بود
گوئیا خورشید را بوئیده بود

 

آمد و بر لب اذان بودش هنوز
عاشقانه بر زبان بودش هنوز

 

آبروی چشمۀ زمزم بشست
آبرویش شد چنان روز نخست

با تکفل چون رسولان بازگشت
روی دست آبشاران بازگشت

 

بهترین کالای خود : آئینه‌اش
کعبه‌ای از جنس حق در سینه‌اش

 

در تب بی تابی گلدسته‌ها
از نگاه آبی گلدسته‌ها

 

خانۀ نا امن ، دیگر خانه نیست
چونکه در آن سایۀ بیگانه نیست

ج

میراث سبز

دلم از دوری فردا گرفته
وجودم بس‌که با ظلمت در آمیخت
دلم بر قلۀ کوهی مه‌آلود
جهان در انتظار عدل و داد است
در این آتشفشان ظلم و بیداد
تشیع مثل طفل بی‌پناهی
و یعقوب دلش ، از هر نسیمی
ز بس پرپر شده گل در مسیرش
همین شیدائی و چشم انتظاری است
زمین ، میراث سبز صالحین است
اگرچه حاضر است آن شمس غایب
ولی بی شک دل آن نازنین هم

 

 

 

دلم از صبح ناپیدا گرفته
 طریق و کسوت یلدا گرفته
چو مرغی منتظر ، مأوا گرفته
و هر دل ، دامن رؤیا گرفته
که آتش در دل دنیا گرفته
در آغوش زمانها جا گرفته
سراغ یوسف زهرا گرفته
زمانه ، رنگ عاشورا گرفته
که با آن دین ما معنا گرفته
که امر از عالم بالا گرفته
و هستی ، نور از آن مولا گرفته
چو ما ، از دوری فردا گرفته

 

ائتلاف سبز جهانی اسلام

برای هرکه قلبش پاک و صاف است
حرم باشد تجلیگاه وحدت
ز هر قومی سفیرانی کفن پوش
در اینجا ، هر کسی ، در حال احرام
برای صلح ذاتُ‌البَین ، بهتر
چرا اسلامیان قهرند با هم ؟
چــرا وحـــدت‌ســـرای آشتـــی‌ها 
مذاهب از چه رو در اختلافند؟
چو هر جسمی به روحی هست قائم
بُود روح حرم قرآن ناطق
کسی که مشکل عالم کند حل
 (غلاما) هرکه دارد اعتقادی
تو طبق اعتقاد خود عمل کن
نکن تکفیر هر دم دیگران را
نزن دامن به آتش‌های فتنه
مگر مسلم کُشی در چارده قرن
ز رفض و غارت و تکفیر و کشتار
رها کن اختلافات گذشته
برای مُستــطــیعان تفــــکر
حرم بی روح وحدت، بیت حق نیست
برای وحدت و صلح جهانی
برای عزت اسلام و مسلم
به زیر پرچم سبز محمد (ص)

 

 

حرم ، شورای حل اختلاف است
و کعبه ، جلوه‌گاه ائتلاف است
در این محشر ، دمادم در طواف است
برای قرب ، با خود در مصاف است
کجا از این بهشت اعتکاف است؟
چرا این امت از وحدت، معاف است؟
اسـیر دشمــنان فتنــه‌باف است؟
چرا تاریخ ، سر در گم، کلاف است؟
بدون روح ، کعبه ، سنگ قاف است
که عالم دور عزمش در طواف است
نخستین خطبه‌ی او در مطاف است
نگو که دین این و آن خلاف است
که حق بخشنده و با انعطاف است
که این حربه سزاوار غلاف است
که ترویج مسیر انحراف است
بنام دین حق، حرف گزاف است؟
کنون دیگر زمان انصراف است
که راه وحدت آینده صاف است
حرم میدان عذر و اعتراف است
پریشـــانخــانه‌ی عبد مناف است
به قلب حج ، کلید اکتشاف است
زمان صلح و حل اختلاف است
برادر جان ، زمان ائتلاف است

 

باید شهید زیست ...

در ملتی که زنده در آن یک شهید نیست
رزق شهید نیست ز جنس غذای خلق
زان رو که جان خویش فدا کرده بهر حق

باب‌الحوائجند شهیدان به قدر خود
روح شهید واسطۀ فیض و رحمت است
مرگی که خلق جمله از آن غرق وحشتند
جز در مسیر سبز شهادت ، کنار هم
آرامشی که نفس طلب دارد از حیات
در امتحان عزت و ایثار و بندگی
باید شهید زیست که در کارگاه عیش

 

 

گر زیر بار ظلم بمیرد بعید نیست
رزقش بجز ارادۀ رَبّ مجید نیست
جانی گرفته است که مرگش پدید نیست
عزم شهید در دو سرا جز کلید نیست
برکت رسان خلق بغیر از شهید نیست
نزد شهید غیر حیاتی جدید نیست
آرامش و نشاط و رضا و امید نیست
جز در جهاد و کشتن نفس پلید نیست
غیر از شهید عشق ، کسی رو سفید نیست
عیشی جز این طریقه لذیذ و مدید نیست

 

زیباترین هُویت

تقدیم به پیشگاه ملکوتی شهدای گمنام

در راه دین اگرچه شهیدان فنا شدند
از نامشان مپرس که این عرشیان خاک
نام و نشان شناسه‌ی دنیای خاکی است
روزی که خصم جنگ و تجاوز شروع کرد
آن هشت سال سرخ که رهبر غریب بود
در پاسخ صلای امام غریبشان
ایران غریب بود و تمام ستمگران
در جنگ نابرابر دنیا علیه ما
دشمن شکست خورد از این پابرهنه‌ها
از لاله‌هاست عزت ایران و زین سبب
این لاله‌ها  اگرچه غریبند و بی نشان
باب‌الحوائجند و به اذن خدای خویش

 

 

روزی خوران دائم بزم بقا شدند
از این شناسنامه‌ی خاکی رها شدند
از خود گذشتگان همه محو خدا شدند
مردان مرد سدِّ رهِ اشقیا شدند
این نسل سبز حامی آن مقتدا شدند
لبیک‌گو ، روانه‌ی دشت بلا شدند
با دشمنان کشور ما همنوا شدند
دریادلان عشق یکایک فدا شدند
چون وارث حماسه‌ی کرب و بلا شدند
خوبان دهر عاشق این لاله‌ها شدند
زیباترین هُویت ایران ما شدند
 در مُلک خُلد صاحب دارالشفا شدند

 

تکرار عاشورا

چراغ خیمه خامش کرد و فرمود:
کنید از ظلمت شب استفاده
ولی هرکس بماند کشته گردد
همه ماندند و جان را هدیه کردند
همین پیمان خونین گشت تکرار
درون خیمه ماندند این شهیدان
همین‌هائی که اینجا آرمیدند
همین مردان دریادل که روزی
برای کشور و ناموس و مذهب
درود حق به این گلهای پرپر

 

 

که من برداشتم از جمله ، بیعت
رَوید از این بیابان بی خجالت
که فردا می‌کند دشمن جنایت
به راه سرخ مولا، با شهامت
شب حمله، به سنگرهای غیرت
و جنگیدند تا فیض تا شهادت
و دارند از شما چشم حمایت
به راه حق نمودند استقامت
سپر کردند سینه، با رشادت
سلام ما به عُشاق ولایت

 

جعبۀ سیاه نسل رو به انقراض

رفته با نگاه نسل رو به انقراض
آهوی خیال من دویده بی قرار
چشم بی‌فروغ و ارغوانی غروب
خیره گشته شهر شیک سنگواره
ها
ای مهاجمان میزها ، که بوده
اید
جز حماسه آفرینی و رضا و عشق
در خیال و انتظار و آرزو گذشت
ما به درد موزه
های جنگ میخوریم
نسل بعد لازم است بررسی کند
هست قلب داغدار و پر ز راز ما
راز انقراض ما «ز خود گذشتگی» است
در بقای اصلح و تنازع بقا
آی مومیائیان چه بی‌تفاوتید
غیر آن سوار سبز پوش شهر عشق

 

 

 

دل به قتلگاه نسل رو به انقراض
سوی وعده
گاه نسل رو به انقراض
گشته جلوه
گاه نسل رو به انقراض
بر فسیل آه نسل رو به انقراض
زنده در پناه نسل رو به انقراض
چیست اشتباه نسل رو به انقراض
روز و سال و ماه نسل رو به انقراض
- آخرین پناه نسل رو به انقراض
دین و رسم و راه نسل رو به انقراض
جعبه
ی سیاه نسل رو به انقراض
بوده این گناه نسل رو به انقراض
شد فدا سپاه نسل رو به انقراض
آتش است آه نسل رو به انقراض
کیست دادخواه نسل رو به انقراض

 

زمینه سازان ظهور

جهاد علمی ما کودتای شیعی نیست
به اهتمام یلان شجاع علمی ما
و ما که دشمن خیل ستمگران هستیم
نشسته‌ایم چو لبخند ، بر لب دنیا
به رغم آنهمه تحریم‌های بیهوده
جهاد علمی خود را نمی‌کنیم انکار
اگر به حال طبیعی پی فنون بودیم
مثال آنهمه دولت که زنده در گورند
مثال آنهمه کز رُعب دیو مدهوشند
و ما به فضل خدا ، خویش‌باوری کردیم
ز کوله بار شهیدان که روی شانۀ ماست
به چفیه‌ای که به دوش امام جانباز است
نماد غیرت و پیوند هم، همین چفیه است
نشان رفعت ما را ز قله‌ها پرسید
شناســـنامه‌ی دریــــادلان گمـــنامی
هزار خاطره‌ی سرخ را کند فریاد
نماد صدق و صمیمیت و صلابت و صبر
پیام ساده و پیچیده‌ی علمداران
امانتی که به دوش تمام حق طلبان
در امتداد حراست ز کشور و ناموس
فدای پرچم سبز و سفید و سرخم که
یگانه ارث به جا مانده از شفیعانی
قسم به خون شهیدان که باب حاجاتند
شود به لطف خدا و حماسه‌های حضور

 

 

که کودتا به چنین قدرت و وسیعی نیست
شبیه معجزه باشد دفاع علمی ما
انیس خلق ستمدیده‌ی جهان هستیم
گرفته‌ایم جهان را به صلح و استغنا
رسیده‌ایم به علمی که حقمان بوده
چو کودتاست ولی بر علیه استکبار
کنون گدای سر کوی خصم دون بودیم
و بر اطاعت دشمن همیشه مجبورند
و بی اجازه‌ی او آب هم نمی‌نوشند
و انقلاب عظیم فناوری کردیم
رموز قدرت و فتح و مقاومت پیداست
برای اهل بصیرت هزار و یک راز است:
به دوش پیر خردمند هم ، همین چفیه است
به شانه‌های دماوند هم ، همین چفیه است
که حل شدند در اروند هم ، همین چفیه است
کتاب گریه و لبخند هم ، همین چفیه است
که شهر فاضله هستند ، هم همین چفیه است
که از فرات گذشتند ، هم همین چفیه است
نهاده عهد پدافند هم همین چفیه است
نماد صلح هدفمند هم همین چفیه است
انیس آن گل پیوند هم همین چفیه است
که حافظان نظامند، هم همین چفیه است توان و عزت ما حاصل مناجاتند
بسیج علمی ایران ، زمینه‌ساز ظهور

 

شکار جاسوس پرنده

 

دشمن که اداره‌ی جهانش هوس است
دیدند جهانیان که شاهین عدو

 

جاسوس پرنده‌ی عدو، امریکا
رمز عملیات و فتوحات این است:

 

امداد الهی به طبس شد تکرار
شد چشم جهان خیره به دانائی ما

 

دشمن که فسانه‌اش بجز نخوت نیست
جاسوس پرنده اش چو افتاد به دام

 

با اسلحه‌ی توسل و اشک و دعا
جاسوس پرنده و تجاوزگر خصم

 

 

مغلوب و زمینگیر، ز نو ، در طبس است
در دام سپاهیان حق چون مگس است

 

افتاد به دام قدرت حزب خدا
لا حول ولا قوة الا بالله

 

خفاش سپاه ابرهه گشت شکار
چون ریخت فرو هیمنه‌ی استکبار

 

سهمش ز قیام ما بجز ذلت نیست
فهمید جهان که او اَبَر قدرت نیست

 

با قدرت پیچیده‌ی یاران خدا
گردید اسیر و رام اندیشه‌ی ما

 

آنوفل ها

آنوفل ، ثانیه را دید به کام
بر روی پیکر آلاله نشست
با طمأنینه و قلبی حاضر
آخرین رکعت خون را نوشید
لاله ها خون لذیذی دارند
کاش آلاله فراوان بشود
رفت آهسته به بازار سیاه
عنکبوت و مگس و عقرب و موش
آنطرف ، در خط خون می‌خواندند
شد سرازیر ز سرچشمه عشق
لاله ها در پی هم می‌رفتند
کربلا گشت وطن اما باز
اندک اندک آنوفل‌ها گشتند
تا که شد باغ شهادت بسته
شد دگردیسی تزویر شروع
داغهای دلم امشب شد شعر
عطر آلاله چرا شد پنهان
بوی گنداب تکاثر ز چه رو
ز چه رو در همه جا پیچیده
تا ابد بر آنوفل ها نفرین

 

 

و به خونخواهی دل کرد قیام
آن مقدس پشۀ خون آشام
آنوفل ریخت نوافل در جام
و به مرداب فرستاد سلام

 آنوفل زمزمه می‌کرد مدام :
تا نمانیم دگر ما ناکام.
از چپ و راست ولی گام به گام
بسته بودند در آنجا احرام
نوحه و نافله ، یاران امام
خون هفتاد و دو گلگون اندام
به سراپردۀ وحی و الهام
آنوفل بود پی سود و سهام
دایناسورهای نجیب و خوشنام
غول صدچهره ، عوض کرد مرام
غول ، شد دایۀ بهتر از مام
پاره‌های جگرم گشت کلام
در پس پردۀ مات ابهام
می‌رسد لحظه به لحظه به مشام
بوی گندیدۀ این پست و مقام
بر شهیدان ره عشق , سلام

 

جهان مصلوب

 

 تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت مهدی موعود (عج) و تمامی موحدین  و آزادگان جهان؛ با عرض معذرت از تمام پیروان راستین حضرت عیسی مسیح(ع) ، در پاسخ به اظهارات جناب پاپ بندیکت شانزدهم.

 

ای رهبر ارتش صلیبی
آتش ز افاضۀ تو ریزد
خواهی که شود جحیم ، خاموش
او هست مرید مکتب تو
آتش زده در جهان ، مریدت
بنگر ، چه میان شعله پیداست
ما عاشق حضرت مسیحیم
 ما مثل مسیحیان عالم
آنها که برادران مایند
 آنها که چو ما کفن به دوشند
این بوش و بلر که از ددانند
هیتلر ز شماست یا ز اسلام؟
اسلام که دین عشق و صلح است
 اسلام نه دین خشم و کین است
 هستند بسی یزید و صدام
اینان نه بشر ، که مثل بوشند
دردا که شما به رسم طاعت
تأئید تو گاه با سکوت است
افسوس که با تمام ایمان
 با نام مقدس مسیحا
ننگ است که می‌کنی تو محکوم
از دید تو ظالمان مجازند
مظلوم ولی گناهکار است
از مهر نگو سخن تو دیگر
مهر تو چو مُهر بر دهان است
ای رهبر صلح و مهربانی
 محکوم نما ستمگران را
 

 

بس کن دگر این جهان فریبی
طوفان ز خطابۀ تو خیزد
قلاده بزن به گردن بوش
او حرف نهاده بر لب تو
شاید که ضعیف گشته دیدت
مصلوب شما ، ز نو مسیحاست آمادۀ رجعت مسیحیم
هستیم مدیحه گوی مریم
چون ما هدف دو صد بلایند
قربـــانی فتــــنه‌های بوشــند
ننــــگ همۀ مسیـــحــیانند
پاسخ بده بر جهان ، نکونام
با منطق خود شده  قوی دست
اسلام جدا ز غاصبین است
دزدان پلید نام اسلام
اسبــاب خجــالت  وحــوشــند
از بوش و بِلِر  کنی حمایت
گاهی به اشاره و ثبوت است
دامن زده ای به جنگ ادیان
مصلوب نموده‌اید دنیا
هرگونه دفاع خلق مظلوم
بر هستی دیگران بتازند
گر در ره ظالمان کمین بست
چون مهر تو هست مایۀ شر
توجیه هجوم ظالمان است
بازیچۀ دست ظالمانی
خوشنود نما پیمبران را

 

قم - 27/6/1385

بقیة ‌الشهداء

عروج و عزت ایران ، هدیة‌ ُالشهداست
دفاع مقتدرانه ز مرز و بوم وطن
ز خون پاک شهیدان، بسیج می‌جوشد
به پاس خون شهیدان، وطن، سرافراز است
بخوان نماز تحیت به هر سرای وطن
تمام فتح و رفاه و صلابت و عزت
گرفته‌ایم به کف، جان،  به  امر  رهبر  خود

 

و داغنامه‌ی وحدت ، رَویة ُ‌الشهداست
که نقش بسته به هر دل، وصیة‌ ُالشهداست
و هر بسیجی ایران ، بقیة‌ ُالشهداست
و هر مقام و مدیری ، رعیة‌ ُالشهداست
که اجر و مزد نمازت، تحیة ُ‌الشهداست
که گشته قسمت ایران، عطیة‌ ُالشهداست
به پاسداری صلحی  که  هدیة ُ‌الشهداست

نسل تبر

به راهیان سپیده ، سحر مبارکباد
طلوع نسل جدیدی ز خشم ابراهیم
نوار قرمز غزه چنان جبین بندی
شکوفه دادن آتشفشان پیروزی
شکست سخت زره‌پوش‌های فولادین
سپاه ابرهه از سنگریزه می‌ترسد
به سنگواره افکار ارتجاع عرب
پیام موزه خبر از فسیل دیگر داشت
وتوی خلق فلسطین حقوق اسرائیل

 

 

به کاروان رهائی ، سفر مبارکباد
به نسل‌های رشید تبر مبارکباد
که بسته بیت‌مقدس به سر مبارکباد
به جمع منتظران ظفر مبارکباد
ز کودکان دیار خطر مبارکباد
نزول سنگریزه به  فیلان نر مبارکباد!
پیام موزه‌ی عصر حجر مبارکباد!
به سنگواره شناسان ، خبر مبارکباد!
به سازمان حقوق بشر مبارکباد

 

آذر 1365- همزمان با آغاز انتفاضه‌ی اول مردم فلسطین

آوای نسل سرخ

نسلی که سوخت غیر شهادت هنر نداشت
تا چشم خود گشود فقط خون و ناله دید
معشوقهای ما همه در حجله سوختند
از شعر سرخ ، دلقک و مطرب طلب مکن
نسلی که سوخت معجزۀ قرن را نگاشت
سخت است درک لذت ما نسل سوخته
شد در حریم عشق فدا نسل خون نگار
ناآشناست لهجۀ ما پابرهنگان
جز آن یلان سبز که خفتند در غبار
مانند یک غریبۀ ناهمزبان گذشت
ما منقرض شدیم ولی تیغ تیز نقد
این شعر خشک سرفۀ یک شیمیائی است

 

 

 

غیر از دفاع فرصت کار دگر نداشت
جز در خطوط حادثه  گشت و گذر نداشت
در غربتی عظیم که تصویرگر نداشت
غیر از شهید ، این ادبیات ، بر ، نداشت
هرگز ولیک دعوی شق القمر نداشت
نسلی که پر کشید ولی بال و پر نداشت
عشقی که قلب دهر از آن پاکتر نداشت
جائی که بند کفش جز از مُد خبر نداشت
این کاروان مخاطب فهمیده‌تر نداشت
نسلی که جز برای شما دردسر نداشت
حتی برای محو شهادت حذر نداشت
ققنوس عشق، بهتر از این ، شعر تر نداشت

 

دعای سبز

چرا جز جنگ بین مسلمین نیست؟
چرا با اینهمه گنج خداداد
چرا دائم به فکر اختلافیم
چرا هر صفحه از تاریخ اسلام
چرا در خاطرات دین ، بغیر از
چرا مهجور گشته روح وحدت
میان مسلمین پیوند دادن
نفاق و فتنه و جنگ‌آفرینی
به جمع مسلمین آتش فکندن
چرا با دشمن دین همنوائیم؟
چرا در منجلاب فتنه غرقیم؟
چرا جز ظلم و تبعیض و جنایت
چرا «حق وتو» دارند اغیار
برای حذف این «تبعیض» از دهر
توقع نیست از ادیان دیگر
نباشد فرق مابین رسولان
کنون در امت عیسی و موسی
چرا؟ چون در حقیقت ، دین آنها
برای حذف این ناحق ز عالم
اگر اسلامیان وحدت گزینند
ولی تا مسلمین در فتنه غرقند
برای وحدت و صلح جهانی
چرا اصلاح ذات‌البین ، رایج
اگر ما مُسلم و تسلیم دینیم
اگر توحید و وحدت اصل دین است
چرا رفتار حُکام مسلمان
ندارد سود ایمان امیری
چرا باید چنین آشفته باشیم؟
مقصر مسلمین بودند و هستند
کسی که هست دنیایش جهنم
جهنم وعده‌گاه فتنه‌گرهاست
شهیدان مصلحان راستینند
به هر عصری که رایج شد خرافات
تمام اولیای دین شهیدند
خدایا وارث دین را مدد بخش
زمینه سازی عدل جهانی
کسی که راه وحدت می‌سپارد
«خدایا اُمتم را متحد کن»
دعایش را اجابت کن خدایا
خداوندا جهانی کن پیامش

 

 

چرا وحدت میان مؤمنین نیست؟
نصیب مسلمین جز فقر و کین نیست؟
مگر وحدت پیام و روح دین نیست؟
بجز با جنگ و با آتش عجین نیست؟
عزا و ناله‌های آتشین نیست؟
تَمسُک از چه بر حبل‌المتین نیست؟

مگر دستور قرآن مبین نیست؟
بجز کار سران مشرکین نیست
بغیر از حیله‌ی مستکبرین نیست
مگر دشمن ستیزی، امر دین نیست؟
چرا تاریخ ما مجد آفرین نیست؟
روان، پیوسته، بر روی زمین نیست؟
چرا این حق برای مسلمین نیست؟
رهی جز وحدت مستضعفین نیست
چرا؟ چون نفع آنها جز در این نیست
ولیکن بین امت‌ها چنین نیست
برای حذف این ناحق، مُعین نیست
بجز بازیچه‌ی مستکبرین نیست
توقع جز ز اسلام مبین نیست
عدالت در اسارت، بیش از این نیست
جهان جز عرصه‌گاه ظالمین نیست؟
چرا در قلب ما نور یقین نیست؟
میان فرقه‌های مسلمین نیست؟
چرا دنیای ما بهتر از این نیست؟
چرا در قلب ما جز قهر و کین نیست؟
در عالم جز رضای مشرکین نیست
که در صلح جهان، نقش‌آفرین نیست
چرا ما را بجز غم در کمین نیست؟
جهالت‌های ما تقصیر دین نیست
به عُقبی، اهل فردوس برین نیست
و جنت جز سرای مصلحین نیست
پیام خون بجز اصلاح دین نیست
علاجش جز دفاع راستین نیست
و وارث جز امام آخرین نیست
که جز مهدی، علی را جانشین نیست
بجز در شیعه از ارکان دین نیست
رهش جز راه ختم‌المرسلین نیست
دعای سبز احمد غیر از این نیست
که چون این آرزوئی دلنشین نیست
که خیر خلق عالم جز در این نیست

 

وحدت گمگشته مسلمین

چنان نوکر حلقه در گوش دشمن
امیران نالایق بی کفایت
خدا داده بر مسلمین ناز و نعمت

مسلمان فراری ز آغوش همدین
شدیم آزمایشگه هر سلاح جدیدی

دو میلیارد مسلم ندارند وحدت
ز بس فتنه کردیم و مُردیم با هم
بیا ای پیام آور صبح وحدت

 

 

شده شاه اعراب ، همدوش دشمن
شدند از جهالت کفن پوش دشمن
ولی ثروت ما شده توش دشمن
ولی می‌گریزد به آغوش دشمن

شده ارض اسلام چون موش دشمن
و هستند پیوسته مدهوش دشمن
شده عزت ما فراموش دشمن
به هم ریز احلام مغشوش دشمن

 

فاجعه منا

شده قلب امت ز داغ گران
ز کف داده آتشفشان، اختیار
ز داغ هزاران شهید منا
اگرچه شده حج آنها قبول
ولی داغشان زد به عالم شرر
ز داغ کفن‌پوشهای منا
گرفته امام زمان تعزیت
ره شیعه و اهل سنت یکی است
ولی این مسلمان‌کُشان، مُفترند
اگرچه مسلمان بُود نامشان
ز نالایقی در زمان شُهره‌اند

به هر فتنه این فرقه هیزم‌کش است
که مثل معاویه تکفیری‌اند
به روح شهیدان مکه درود

 

 

گدازان‌تر از روح آتشفشان
و گردیده آمادۀ انفجار
جهان گشته غرق خروش و عزا
و گشتند قربان حق و رسول
و شد روح آزادگان، شعله‌ور
که گشتند در اوج غربت، فدا
و هستی بر او می‌دهد تسلیت
که قرآن و آئین وحدت یکی است
نه شیعه، نه سنی، نه دین‌باورند
یزیدی است آئین و اسلامشان
و در دست دشمن چو یک مهره‌اند
و اولاد ناپاکشان، داعش است
و کانون هر جنگ و درگیری‌اند
و نفرین به حُکّام آل سعود

 

11/9/1395

کلید تحقیر

ایکاش گزیدگان مردم
دیدند هجوم فقر و تبعیض
دیدند حقوق دایناسورها
بستند ولی دهان ز فریاد
بودند مدافعان برجام
از جنس مقدسات و تنزیه
آخر ، به جفا شکست، پیمان
بشکسته کنون کلید تدبیر
برخی ز گزیدگان مردم
بستند ولی زبان ز پرسش

 

 

بودند به حق، زبان مردم
بستند زبان ز نقد و تعریض
هم ، ریشه‌دوانی تومورها
بر اینهمه اختلاس و بیداد
گشتند ، ولیک ، زار و ناکام
بر ، جام زدند رنگ توجیه
آن دشمن کینه‌توز ایران
شد دولت نا امید ، تحقیر
هستند مدافعان مردم
اصلاحگران این نمایش

 

12/9/1395

برجام عبرت

با دشمنان، مدارا، هرگز روا نباشد
هرکس به دشمن خود مهر و وفا نماید
بر گرگ تیزدندان، هر کس کند ترحم
ما اهل دین عشقیم اما برای دشمن
با دشمن ولایت مثل خودش عمل کن
دیو سفید، دیگر، در دهر کدخدا نیست
در انقلاب و در جنگ، ما گردنش شکستیم

برجام، جز مدارا با دشمن وطن نیست
باید دگر ببندد، دولت، دکان تدبیر*
برجام غیر «عبرت» بر این وطن نیفزود

 

 

زیرا که دشمنان را ، رحم و حیا نباشد
او را نصیب، از خصم، مهر و وفا نباشد
 کارش به گوسفندان، غیر از جفا نباشد
جز آیۀ اَشِدّاء ، ما را دوا نباشد
با خصم، عشقبازی، امر خدا نباشد
او غیر یک مترسک در عصر ما نباشد
آن زخم خورده از ما، فکر صفا نباشد
آن دشمنی که او را ، جز خون، غذا نباشد
زیرا متاع او را ، دیگر ، بها نباشد
یعنی که تکیه بر خصم، غیر از خطا نباشد

 

 

پی نوشت : کلمات «کلید و تدبیر و امید» سه کلیدواژۀ کاربردی و تبلیغاتی دولتهای ناکارآمد یازدهم و دوازدهم

شبیخون به خود

به میهن شبیخون نَزََد دشمن دون
فرستاده دشمن بسی ماهواره
ولیکن نشد وارد خانه‌ی تو
تو خود می‌بری دشمنت را به خانه
تو خود می‌سپاری جگر گوشه‌هایت
تهاجم نموده است دشمن به نرمی
تو را می‌دهد چونکه ابزار شهوت
نه تنها نداری ز دشمن شکایت
کلید درونت سپردی به دشمن
به نام رهائی به نام تمدن
فراموش کردی به اغوای دشمن
کجا رفت عزم دفاع مقدس
خوشا یاد مردان از جان گذشته
طلب کن ز روح شهیدان بصیرت

 

 

به خود می‌زند امت ما ، شبیخون
که از هم بپاشد بسی عقد و کانون
به زور و به اجبار ، آن دیو ملعون
و ناموس خود می‌سپاری به آن دون
در امواج افسون به جلاد صهیون
به گرمی تو هم می‌پذیریش ، بی چون
به اغوای او می‌شوی مست و مفتون
که حتی از او می‌شوی شاد و ممنون
و رفتی تو از هستی خویش، بیرون
چرا می‌زنی بر دل خود شبیخون
شهیدان فکّه ، طلائیه ، مجنون
خوشا یاد بستان و اروند و کارون
که گشتند در راه ما غرقه در خون
که بر هم زنی فتنه‌ی دشمن دون

 

ما نسل نجیب نردبانها

تقدیم به هرکسی که در وطن ما مسئولیتی دارد از دهدار تا رئیس جمهور

بردیم تو را به آسمانها
 گردید بنا امارت تو
 خدمت شده بسیار امّا
 در کشور علم و عشق و ثروت
یک عده رسیده
اند بر عرش
یک عده نشسته
اند بر خاک
یک عده جوان و پیر و کودک
گردیده گران تمام اجناس
ما از چپ و راست ضربه خوردیم

یک راه فقط به پیش داریم
 تا فوت نگشته فرصت تو
این غایت انقلاب ما نیست

 

 

ما نسل نجیب نردبانها
بر کوه رفیع استخوانها
از چیست نَژَندی روانها
ننگ است وفور ناتوانها
از غارت جیب کاروانها
تا سر بزند اجل به آنها
جویند فقط زباله دانها
جز جان و ارادۀ جوانها
در طول سفر ز ساربانها
اصلاح تمام سازمانها
شو جلوۀ سبز آرمانها
یاد آر ز فجر میزبانها

 

دواعش اداری و اقتصادی

شکسته حرمت ایثار و این حکایت نیست
در این ولایت پر نعمت و پر امنیت
چرا شرارۀ تبعیض می‌کند غوغا
چرا زمانه پر از اختلاس قارونهاست
به اوج رفته گروهی ز پله‌ی چپ و راست
نه کمترند ز داعش، خوارج این قوم
به غیر فقر و گرانی و یأس و بیکاری
به رغم آنهمه خدمت که صالحان کردند
اگر که حق خودت را طلب کنی، بی‌شک
مگر که نیست همان مهد لاله‌ها، این خاک؟
پیام روح خدا و مرید جانبازش
اگرچه جنس غزل رازناک و رؤیائی است
کلید دولت تدبیر ، معضلی نگشود

 

 

که بطن جامعه را غیر از این روایت نیست
که عشق خلق شریفش بجز «ولایت» نیست
چرا به بسط عدالت، کمی عنایت نیست
و حرص و دزدی‌ این زمره را نهایت نیست
که ویژه‌خواری‌شان کمتر از جنایت نیست
که روح فاسدشان قابل هدایت نیست
برای نسل جوان بستۀ حمایت نیست
چرا ز روح ادارات ما رضایت نیست
بجز سفارش و رشوه ، گره‌گشایت نیست
اگر که هست، چرا حرمت و رعایت نیست
بجز بصیرت و خدمت ، بجز درایت نیست
زبان درد صریح است و با کنایت نیست
برای آتیه ، این زُمره را کفایت نیست

 

آذر 95

ثروت نظام

ما غرق ثروتیم ؛ ولی ثروت نظام
خلقی که نیست در همه ، عالم ، مثالشان
خلقی که درک کرده خطرها و بسته است
خلقی که خلق کرده حماسه به روزگار
حرف امام و امت و رهبر فقط یکی است:
امت همیشه شاکر ایثار بوده است
اما نداده دست ارادت به دشمنان
دارد وطن به سینه بسی خاطرات تلخ
در انقلاب و جنگ ، قلمهای نسل ما
اکنون چرا به یاری امت کند درنگ؟
سرمایۀ نظام ، بُود اعتماد خلق
بر اعتماد خلق، نزَد ضربه خصم ما

 

 

این مردمند و همت آنها به اعتصام
خلقی که هست وارث اجلال و احتشام
لب را ز انتقاد و شکایت ، علی‌الدوام
اما طلب نکرده ز ایثار خود ، سهام
خدمت به خلق و هواداری از قیام
پیوسته ، بُرده نام شهیدان، به احترام
زیرا که مانده در دل او عهد انتقام
از اختلاس و فتنه و قول دروغ و خام
بوده حماسه‌گوی همین عزم و انسجام
ما زنده مانده‌ایم برای همین پیام :
خلقی که هست مالک این میهن و نظام
ما ضربه خورده‌ایم ز خاصان بد مرام

 

 

 

 

 

 

 

حقایقی در مورد ایران و اسلام

 

تقدیم به آزاداندیشان و تمام هموطنان عزیزم ، از هر دین و قوم و کیش

 

آن دخترکان که زنده در گور شدند
اعراب جهول ، تا ابد ، با این جرم

 

در عترت و قرآن ، شده تعریف، ولا
 تاریخ گواه است که پاداش رسول

 

مسلم نشدیم ما به حکم زر و زور
تا باخبر از عترت و قرآن گشتیم

 

از بعد نبی ، شروع شد فتح بلاد
این حمله ادامه داشت در طول قرون

 

ما گرچه اهورائی و دارا بودیم
کردیم به اشتیاق ، اسلام ، قبول

 

 

مصداق حدیث و آیهی نور شدند
در پیش خدا و خلق ، منفور شدند

 

شد اجر نبی «مودةَ فی القربی»
دادند چگونه  به صف کرب و بلا

 

بودیم همیشه تشنهی عشق و شعور آئینه شدیم پیش آن کوثر نور
 

در کسب غنائم و اسیران زیاد
تا حمله
ی صدام به ایران ، ز عناد

 

مؤمن به خدای وحدت آرا بودیم
چون منتظر پیک اهورا بودیم

 

آبان 88 زرقان

 

 

 

 

 

 

خیبرها و حیدرها

 

به هر جا ، دشمنان کردند برپا سنگری دیگر
وطن شد متحدتر، با توان برتری دیگر

 

 

وطن بوده ز عهد باستان ، مهد تمدن‌ها
و در هر برگ عمرش می‌درخشد گوهری دیگر

 

 

 

اگرچه خلق ایران کُشته هر دیو تجاوزگر
طمع امّا نَوَرزیده به خاک کشوری دیگر

 

 

بُود خون خدا پیوسته جاری در رگ امت
که می‌سازند برپا از حماسه ، محشری دیگر

 

ولی در گور خواهد برد، دشمن، آرزوهایش
که ایران مهد شیران است و دارد سروری دیگر

 

 

ز ایثار شهیدان، بیمه شد امنیت میهن
که دارد از تبار جان‌نثاران، رهبری دیگر

 

 

 

 

عدوی فتنه‌پرور خوب می‌داند که در ایران
به هرجا خیبری سازد ، بر آید حیدری دیگر

 

 

 

بُود فرزانگی ، ایرانیان را خصلت و جوهر
ولی دارند در دشمن‌ستیزی جوهری دیگر

 

 

پر از اسطوره‌ی سرخ است روح سبز ایرانی
ولی در رزم دارد اسوه‌ی جنگاوری دیگر

 

 

جهانخواران طمع دارند بر این خاک پر نعمت
که دائم فتنه می‌کارند با شور و شری دیگر

 

چو باشد ملک ایران خیمه‌‌گاه منجی عالم
همیشه دارد از امداد غیبی لشکری دیگر

 

 

خداوندا جهان را پر کن از صلح و خردمندی
و بر ایران عطا فرما ز وحدت افسری دیگر

 

وعده‌گاه حق‌پرستی

چکامه‌ای برای وطن عزیزم ، ایران سربلند

 

وطن ای مــادر زیبــا سرشـــتم
ز بس خون داده بهرت خلق عاشق
حماسه ، مشق سرخ کودکانت
عقاب آسمانهایت ، فراوان
غرور مردمانت ، آریائی است
تمام نیکمردانت ، چو کورش
نبرد عاشقانت ، مرتضائی
پُر است از آریوبرزن ، سپاهت
تمام مرزهایت ، پُر ز چمران
پُر است از آرش و رستم ، دیارت
 جوانانت ، همه دریای غیرت
شهامت ، شیوه‌ی رزمندگانت
رشادت ، واله‌ی جانبازهایت
چنــان ام‌البــنیـــن‌های وفــادار
ز عزم مردم دریادل تو

 

وطن ای مظهر ایثار و پیوند
گر آید خیل دشمن در خلیجت
تمام مردمانت از دل و جان
همه ، اقوام و ادیان و مذاهب
که کل خلق ایران حق‌پرست است
چو شد حُب‌الوطن ، ایمان خَلقت
وطن ای جلوه‌گاه عشق و ایمان
گدازان گر شود آتشفشانت

 

وطن ای مادر پر عشق و احساس
 چو داری اینهمه گُرد علمدار

 

وطن ای مهد خونین دلیران
اهورائی است نام سرفرازت
سه رنگ پرچمت دارد اشاره
 چو بیند خلق ایران پرچم تو

 

وطن ای ملک سلطان خراسان
چو بر باب‌الحوائج میزبانی

 

وطن ای تاج فخر و آبرویم
که در راه کمال و اقتدارت
وطن ای وعده‌گاه حق‌پرستی
الهی در پناه و لطف یزدان
وجود بینهایت سینه‌چاکت
 

 

که باشد دامن سبزت ، بهشتم
شده دامان تو دشت شقایق
و فهمیده بُود هر نوجوانت
همه در جانفشانی مثل دوران
و در ایثار و غیرت ، کربلائی است
تمام جان‌نثارانت ، سیاوُش
دل هر پهلوانت ، پوریائی
پُر از عباس و قاسم ، خیمه‌گاهت
تمامی مرد جنگ و عشق و عرفان
و اکبرهای پرُدل ، جان‌نثارت
چنان خرازی و جاوید و همت
شرف ، شرمنده‌ی آزادگانت
شجاعت ، خصلت سربازهایت
زنانت ، شیرپرورهای پیکار
بُود امن و امان هر ساحل تو

 

به ایمان شهیدان تو سوگند
فنا گردد به گرداب بسیجت
فدا کردند در راهت ، جوانان
تو را یارند در دفع اجانب

و خصم از وحدت ما در شکست است
دفاع از تو بُود پیمان خَلقت
که داری فرّ و شوکت از شهیدان
به آتش می‌کشاند دشمنانت

 

که باشد خلق تو شیدای عباس
نداری غم ز شمران جهانخوار

 

که باشد نام زیبای تو ، ایران
فدای پرچم در اهتزازت
به عشق و صلح و جانبازی ، هماره
بریزد اشک ، از شوق و غم تو

 

که بر خلق تو دارد لطف و احسان
مصون از فتنه‌ی بیگانگانی

 

ز حق باشد همیشه آرزویم
نمایم جان ناقابل ، نثارت
که هستی اردوی موعود هستی
بمانی مقتدر در کل دوران
فدای دین و خلق و آب و خاکت

 

فوق‌سری‌ترین گزارش

سنگر ما پر از مشاجره است
دشمن ما عیان و بی پرده
دشمنان چارسوی ما بیدار
سنگر ما شده پر از فتنه
غافل از دشمن تجاوزگر
بر خلاف گذشته ، سنگر ما
سنگر ما برای خدمت بود
نیست دیگر میان ما جاری
روح ایثار خفته در گلزار
در ادارات ، دین حق ، کمیاب
آنوفل بسکه خورده خون شهید
جمع ویروس‌ها و انگل‌ها
حب دنیا که رأس هر کینه است
چونکه دین نیست در عمل‌هامان
طعنه و بدزبانی و غوغا
دشمنان در طریق باطلشان
ما ولی در طریق حق ، مفروق
همت ما کنون فقط پست است
همگی فکر انتخاباتیم
باز هم بوی فتنه می‌آید
 گر که خواهیم صلح و امنیت
از شعار دروغ و رنگ و ریا
گرچه دشمن به دوست بسته امید
خاطرات حماسه‌ی امت
بر خلاف خواص ، سنگر خلق
شعر ما دیدبان این خلق است
این چکامه که شرح پایش ماست
بارالها به حرمت شهدا

 

 

غافل از اینکه در محاصره است
دور اردوی ما کمین کرده
ما ولی خفته در صف پیکار
جمع یاران به خون هم تشنه
همه در فکر ضربه بر سنگر
جلوه‌گاه منیّت است و ریا
نی برای مقام و ثروت بود
سبقتی در ره فداکاری
گمشده در خواص ما ایثار
انقلابیگری ، دروغی ناب
دایناسور گشته در نقاب جدید
خفته در قلب اقتصاد ما
در دل میزها نهادینه است
مرده ، اخلاق ، در جدل‌هامان
شده رایج‌ترین عبادت ما
غرق در وحدت است محفلشان
قلب وحدت ز دست ما ، محروق
لانه‌ی عنکبوت‌ها سست است
غافل از دشمنان بدذاتیم
فتنه جز جنگ و خون نمی‌زاید
هست درمان درد ما وحدت
گشته بی اعتماد ، امت ما
می‌هراسد ولی ز خلق رشید
مانده در یاد دیو پر نخوت
بوده در التزام رهبر خلق
پاسدار کیان این خلق است
فوق‌سری‌ترین گزارش ماست
حفظ کن سنگر ولایت ما

 

دعای تاریخی

هزاران سال قبل از ما ، نیاکان
به رسم خود دعا و نذر کردند

 

دعا و نذر من هم نیز این است
و در هر عصر و اقلیمی که هستند

 

دلم هرگز نمی‌خواهد ز نسلم
الهی قلبشان پیوسته سرشار

نمی‌دانم هزاران سال دیگر
ولیکن مطمئن هستم که نسلم

 

 

دعا کردند ما دیندار باشیم
که ما با نوح دوران یار باشیم

 

که اعقابم سعادتمند باشند
به عهد مهدوی پابند باشند

 

کسی از لطف حق محروم باشد
ز عشق چارده معصوم باشد

 

طریق و مذهب آیندگان چیست
یکایک تا ابد سرباز مهدی است

 

سفر

گر ریشه در عمق خطری داشته باشیم
در شعله اگر پای نکوبیم چو حلاج
هرچند درِ باغ شهادت شده بسته
در درس یقین نیست، یقین داشته باشید
هرچند کزین راه ، دگر ، باز نگردیم
بی راهبر از کوچه محال است گذشتن
دل، ظرف ریا نیست، بیائید که آن را
از هرچه که دیدیم در این دشت، شبان‌وار
هرچند شکسته‌ست دلم ، کاش دمادم

 

 

بر شاخه ، توانیم ، بَری داشته باشیم
بالا ، نتوانیم ، سَری داشته باشیم
پرواز به طرز دگری داشته باشیم
باید که به حیرت ، سفری داشته باشیم
از کوچۀ دلبر ، گذری داشته باشیم
همسنگ جنون ، راهبری داشته باشیم
از هرچه ریائیست ، بری داشته باشیم
بی واسطه ، تصویر پَری داشته باشیم
از ناز تو می‌شد تبری داشته باشیم

 

 

روز جهانی صلح

 

دوست دارم غرق خوشبختی ببینم مردمان را
لحظه‌ای بی جنگ و خونریزی ببینم این جهان را

 

 

گشته دنیا از جهالت، زشت و سرشار از تعفن
دوست می‌دارم ببینم غرق زیبائی زمان را

 

دوست می‌دارم بکارم در جهان بذر محبت
 تا ببینم در همین دنیای چون دوزخ جنان را

 


دوست می‌دارم ببارد بر زمین باران وحدت
تا که بر عالم ، ببینم گنبد رنگین کمان را

 


گرچه من سربازم و دشمن‌کشی باشد مرامم
آرزو هرگز ندارم کشتن همسایگان را

 


دوست دارم چون شهیدان، جان فدای صلح سازم
تا در امنیت ببینم ، میهن و کل جهان را


 

 

 

نیست تاریخ بشر جز مایۀ ننگ و تأسف
آرزو دارم ببینم عزّت آیندگان را

 

 

 

آسمان قهر است با ما ، آرزو دارم که روزی
 باز بینم صلح و پیوند زمین و آسمان را

 

می‌کند بیداد جرم و فقر و تبعیض و عداوت
 بارالها کن مداوا ، درد و رنج بندگان را

 

 

کاش می‌شد در جهان، یک روز، روز صلح باشد
تا نبینم لااقل یک روز ، اشک مادران را

 

 

عاشق صلحم ، ولی گر هر خسی تازد به خاکم
می‌کِشم در خاک و خون ، از نو سپاه دشمنان را

 

تا که گردد دین مخلوق خدا عشق و عبادت
 آرزو دارم ببینم دولت صاحب زمان را

 

عطر فجر

به مناسبت میلاد امام حسین علیه السلام و روز پاسدار، تقدیم به تمام رزمندگان جان بر کف اسلام

 بویژه سبزپوشان سپاه اسلام و برادرم سردار و مرشد شهید ابوالفضل صادقی

تو گویاترین واژۀ عشق و شوری
تو در یورش تندباد حوادث
تو حیدر-صفت شیر میدان رزمی

تو از شوق دریا شدن، موج گشتن
نباشد عجب گر جوانمرد و گردی
تو آن مرشد عادلی را مریدی
تو خوشبو به عطر دل انگیز فجری
تو همچون شهاب درخشان فتحی
تو آن شیر یورش‌برِ یکه تازی
تو شیواترین شعر دیوان جنگی
تو چون پرجم سبز و سرخ و سفیدی
تو آن نجم نورانی شب زُدائی
چه خوش یُمن مولودی و نام سرخی
تو سلطان قلب غلامی هماره

 

 

تو زیباترین مشعل شهر نوری
چو کوه مقاوم، شجاع و صبوری
و در بزم دل همچو موسای طوری

چو رودی که از ننگ ماندن به دوری
که تو پوریای ولی را چو پوری
که راضی ندارد تجاوز به موری
از آن رو که سرمست جام حضوری
که پیوسته در ذهن ظلمت، خطوری
که در بیشه‌های خطر نو ظهوری
که لبریز نظم و پیام و شعوری
که هم باعث عزت و هم غروری
که هر شب انیس دلم تا سحوری
سزد اینچنین سَروری را سُروری
اگر در سفر یا که نزدیک و دوری

 

12/1/66 - زرقان یک هفته قبل از شهادت برادرم ابوالفضل

سبز  سرخ

در رثای جوانمرد دریادل ، سردار رشید اسلام، برادر شهیدم ابوالفضل صادقی

دلش سرچشمۀ مهر و وفا بود
به حبس سینه ، بودش سینه سرخی
به باغ  سبز و سرخ ایستادن
مناجات و دعا و گریه هایش

خروشی سرخ ، دائم در گلو داشت
دل سوزان او در بزم آتش
برای کشور چشم انتظاری
چو مهتاب صفا آرام و روشن
طنین گامهای استوارش
حضور گرم او در کورۀ جنگ
به میدان بلا و جان نثاری
همه ، گلهای بستان محو رویش
تبسم های گرم و دلنشینش
همیشه حجم پربغض گلویش
حدیث بیقراری های روحش
تمام پیکرش مجروح و تبدار
هر آن جامی که جانان می خوراندش
خروش حنجر لبیک گویش
مقدس مصحفی در سینه بودش
نی خشک نیستان گلویش
نسیم روحبخش مژده هایش

میان انجمن ها شمع رویش
امید و آرزوی بازگشتش

شهاب عمر او در شام دنیا
سوار توسن وصل و زیارت
دل دریائی او پر تلاطم
کجا دانی (غلاما) وصف آن گل

 

 

وجودش بحر عرفان و صفا بود
که با مفهوم غربت آشنا بود
چنان سرو و صنوبر بی ریا بود
زلال جوشش گلدسته ها بود

که با فریاد زینب همنوا بود
غزلخوان دل پروانه ها بود

چو هدهد قاصد شهر سبا بود
چراغ خلوت دلداده ها بود
سرود التهاب قله ها بود
حدیث مالک و عمارها بود
طنین پاسخ "قالوا بلی" بود
ولی خود محو روی لاله ها بود
چنان لبخند غنچه جانفزا بود
دیار گریه های بیصدا بود
حدیث زورق بی ناخدا بود
ولی مصداق صبر صخره ها بود

اگر زهر و اگر شربت ، رضا بود
جواب "هل معین" کربلا بود
که تفسیر کتاب سرخ "لا" بود
همیشه داغدار نینوا بود
مسیحای دل دلمرده ها بود
صفابخش شب بی انتها بود
دل مجروح مادر را شفا بود
سریع و شب شکاف و بیصدا بود
شتابان، سوی یار آشنا بود

ز طوفانهای سرخ کربلا بود
که موصوف حدیث و آیه ها بود
ج

فروردین 1366 - زرقان

 

 

شهید زندان بغداد

 

برای شهید بزرگوار محمود همتی ( سیاوش) که بعد از سی سال به وطن بازگشت

ای یل مجروح در زنجیر کین
بعد سی سال انتظار و التهاب
از ازل «محمود» بودی در صفات
می‌درخشی تا ابد چون آفتاب
بازگشتی تا کنی از نو دفاع
گشته ای آزاد از زندان تن
خوش به حالت ای که در عرش عظیم
نیست برتر از «رضا» در بزم عشق
محبس بغداد بوده مشهدت
کن شفاعت ای همیشه خیرخواه

 

 

ای فدا گشته به راه ملک و دین
آمدی ای پهلوان راستین
کوه «همت» بودی ای مرد یقین
در قلوب مردم ایران زمین
از حریم مُلک و اسلام مبین
تا کنی پرواز در خلد برین
همنشینی با امیرالمؤمنین
عارفان را نیست حاجت غیر ازین
چون امام کاظم ، ای جانباز دین
از رفیقانِ همیشه شرمگین

 

 

 

 

 

 

 

تاریخ رحلت امام خمینی به حروف ابجد

 

             ای اشک بیا بجای من صحبت کن        تکــرار، پیـام قـلـب این امـت کن

             از سال عزا ، پیام رهبــر بـرخـوان        «با خامنه ای بـجای من بیـعت کن»

استخراج ماده تاریخ بر اساس حروف ابجد نوعی طبع آزمائی طاقت فرسا و در عین حال جذاب است که بیشتر در روزگاران گذشته رایج بوده و امروزیان را الفتی با آن نیست . روش آن هم این است که شاعر برای به دست آوردن معادل عددی یک عبارت مناسب، منطقی، موزون، مقفی، قابل درک سریع و منطبق با معیارهای ادبی بایستی صدها عدد و کلمه را جمع و تفریق کند و بارها به هم بریزد تا بتواند مفهوم مورد نظر را کشف کند، سپس آن را در قالبی مناسبتر بریزد و ابیات مناسب دیگر را بر آن بیفزاید. اگرچه اینگونه شعر سازی، بیشتر «ساختن» به حساب می‌آید نه «سرودن» اما بدون شک باید از پشتوانه کشف و الهام نیز برخوردار باشد؛ فی‌المثل در رباعی بالا صدها عبارت دیگر که معادل 1368 باشد قابل استخراج است اما این جملۀ سلیس و رایج و زبانحال مردم یک عصر قطعاً از منبع الهام و اسرار به ذهن خطور کرده است و هدف از درج آن در این مجموعه فقط برای بیان احساس و پیام آن است نه بخاطر ابجدی بودنش که البته به این خاطر هم قابل پیشکش است. در ضمن کلمه «بجای من» باید سر هم باشد نه مجزا ، که ایهام نیز دارد.

سال شهادت برادر شهیدم ابوالفضل صادقی به حروف ابجد

 

فرماندۀ رشید ، ابوالفضل صادقی
شش سال مستدام نیاسود در نبرد
با پیکری مقاوم و پر زخم ، همچو کوه
در صبح روز نوزده از ماه فروَدین
بیست و دو ساله بود که در کربلای هشت
سال حدوث واقعه بی (ترس) و (باک) شد :

 

 

جان را نهاد بر سر سودای عاشقی
تا روز سرخ واقعه حتی دقایقی
سد کرد راه را به عدوی منافقی
گردید در شلمچۀ خونین ، شقایقی
پرواز کرد با دل شیدا و شایقی
(فرمانده رشید ، ابوالفضل صادقی)

 

 

* اگرمعادل عددی (ترس) + (باک) را از معادل ابجدی عبارت (فرمانده رشید ، ابوالفضل صادقی) کسر کنیم عدد سال شهادت او به دست می‌آید: 1366

 

 

بارش فیض خدا

در سوگ مرد خدا، مرحوم کربلایی کرامت الله حسینی

مرگ، حق است و خلایق همگی می میرند
ای خوشا آنکه سبکبال و سبکبار رَوَد
بعد مرگش همه از خوبی او یاد کنند
آنچه در مرگ عزیز دل ما رفت این بود
نابهنگام پرید از قفس فرش به عرش
با چنین حال، پر از شور و شعف بود دلش
بین اقوام و مساجد، گل وحدت میکاشت
این علمدار، دلش خیمه عاشقها بود
او به دنیای دنی جز به دمی وصل نبود
داشت بسیار، ز اقصای وطن، خاطرخواه
داشت او شاعر و مداح خصوصی، همه جا
گرچه تقدیر و قضا بال و پر او را بست
بود راضی به رضا، یکدله، تسلیم قضا
با تمام شهدا رابطه و پیمان داشت
پایه ثابت هر خیمه عاشورا بود
پای هر منبر و هر روضه و هر شعر و سرود
چونکه می بست به هر محفل
و مجلس، لب را
گوش می داد به اشعار و مواعظ با ناز
بود آئینه بی کینه مظلومیت
گشت معلول به حکم ازلی از حرکت
رفته تا با شهدا ، باز رفاقت بکند
بی کرامت، دل زرقان قَبَسی، کم دارد
مش کرامت،  پس از این، جای نمازت خالی
بار الها بده بر طایفه اش، صبر جمیل
خادمانش، همه را ، اجر، عطا کن یا رب
وصف این یار خداجوی ندارد پایان

 

 

زندگی را پس از این نشئه ز سر می گیرند
فارغ از هر دو جهان، تا بر دلدار رَوَد
روح او را به مناجات و دعا شاد کنند
داغ جانسوز «کرامت» به همه سنگین بود
داد ترجیح، مثال شهدا، عرش به فرش
ساکن دائم ایوان نجف بود دلش
عطر لبخند ز گلزار خدا بر می داشت
ویلچرش هیئت سیار شقایقها بود
دَم او نیز بجز ذکر اباالفضل نبود
بود پیوسته ز احوال عزیزان آگاه
تلفنی، بود شب شعر و سرودش، برپا
لیک هرگز پَر معراجی او را نشکست
زین سبب بود پُر از شور و صفا چون شهدا
خاطراتی ز کرامات بلاجویان داشت
بارش فیض خدا بر دل محفل‌ها بود
دل او محو کلام و هدف و موعظه بود
جذب میکرد به دل هر سخن و مطلب را
زین سبب بود دل عاشق او گلشن راز
بود با اذن خدا، آیت محرومیت
لیک ، با اذن خدا، بارش فیض و برکت
تا ز ما نزد خداوند شفاعت بکند
روضه و مرثیه ، صاحب نَفسی کم دارد
جای آن خنده و آن لهجه نازت خالی
هم عنایت بنما بر همه، پاداش جزیل
مزدشان را زِ خُم فجر عطا کن یارب
چونکه وصل است به سالار شهیدان جهان

 

والسلام / زرقان - فروردین 1399

 

مرحوم کربلائی کرامت الله حسینی فرزند مرحوم زکی، تولد: 9/6/1349 وفات :17/1/1399 محل دفن: آرامستان نسیمی زرقان.

معلول گرانقدر و خالص و خدائی، یار دلسوخته شهدا و اهلبیت علیه السلام، پایه ثابت اکثر مراسم ولائی و انقلابی که تمام اصحاب مساجد و تکایای زرقان خاطرات بسیاری از او دارند و وصفش فراتر از شعر فوق است، او که وفات نابهنگامش مردم و هیئات مذهبی و خانواده های معظم شهدا را در سوگ فرو برد و همه به روشهای مختلف یاد عزیزش را گرامی داشتند و می دارند.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۱۳
محمد حسین صادقی