کوثریه

اشعار و مطالب مرتبط با کوثر
  • کوثریه

    اشعار و مطالب مرتبط با کوثر

هذا من فضل ربی
کوثریه

هوالجمیل
با سلام و عرض ادب خدمت شما
کوثریه مجموعه شعری است محصول سی و چند سال شاعری و یک عمر غلامی در خیمه اهلبیت. نام کتاب کوثریه از یک قصیده 400 بیتی با همین نام گرفته شده، این وبلاگ نیز منتخب آن مجموعه و همچنین شامل اشعار جدیدم است.
کتاب کوثریه را می توانید از منوی بالای وبلاگ دانلود فرمائید.
با آرزوی قبولی در پیشگاه خداوند و انبیا و اولیا و صلحا و شهدا
و حَسُن اولئک رفیقا
والسلام
مدیر انتشارات هدهد
محمد حسین صادقی متخلص به غلام
زرقان فارس
hodhodzar@gmail.com
09176112253

چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۲۰ ب.ظ

هفته دفاع مقدس گرامی باد

یاد یاران سفر کرده بخیر

نثار ارواح مطهرشان صلوات و فاتحه

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۹ ، ۲۲:۲۰
محمد حسین صادقی
پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۳۴ ق.ظ

Tent - English-Poems-And-Free-Verses

هوالجمیل

اشعار و قطعه های ادبی انگلیسی

سروده هایم به زبان انگلیسی

96 صفحه ، رقعی 

حجم: 2.16 مگابایت
طرح جلد : علیرضا زارع

 دانلود صلواتی کتاب- Tent - Free download

قیمت : 14 صلوات

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۳۴
محمد حسین صادقی
پنجشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۳۴ ق.ظ

هدهد در اینستا


#هوالجمیل
آن شهر که پنهان شده در دهر کجاست
دوران بدون غصه و زهر کجاست
ای مجمع ساکنان مُلک و ملکوت
ما گمشده ایم، آرمانشهر کجاست
#زرقان #هدهد#موعود #شهدا #صلوات

http://zarghan.blog.ir

Instagram.com/mohammadhossiensadeghi

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۳۴
محمد حسین صادقی
يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۴۰ ب.ظ

جامی به روایت استاد عباسی داکانی

هوالجمیل

شعر و عرفان
رادیو فرهنگ
شاعر و عارف بزرگ قرن نهم 
عبدالرحمن جامی 
به روایت استاد دکتر پرویز عباسی داکانی
45 دقیقه
شامل قرائت شعر و بررسی وحدت وجود
در هفت اورنگ
یکی از بهترین و ماندگارترین آثار ادبی و عرفانی ایران

 


این اثر با صدای سرور گرامی ، شاعر گرانقدر دکتر پرویز عباسی داکانی 
تهیه و تدوین شده و توسط رادیو فرهنگ ارائه شده است
سالهاست این قطعه ادبی را با بهانه های مختلف مخصوصاٌ مناجات بارها گوش گرفته ام و هربار لذتی جدیدتر از آن برده ام 
یک شاهکار بدون تاریخ مصرف برای تمام سنین و سنن و زمانها و مکانها
اگر دنبال آرمش و تفرج در بهشت زیبا و جاودانی ادبیات عرفانی ایران هستید این اثر را دانلود کنید
و در هر فرصتی به آن گوش جان بسپارید
البته بهتر است هفت اورنگ جامی را نیز بخوانید
یا علی- ارادتمند و ملتمس دعا: صادقی

دانلود صلواتی - جامی به روایت دکتر عباسی داکانی
حجم: 11.5 مگابایت
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۴۰
محمد حسین صادقی

هوالجمیل

 

نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست
نه هر کس محرم راز « فاوحا» ست

نه هر عقلی کند این راه را طی
نه هر دانش به این مقصد برد پی

نه هرکس در مقام «لی مع الله»
به خلوتخانهٔ وحدت برد راه

نه هر کو بر فراز منبر آید
«سلونی» گفتن از وی در خور آید

«سلونی » گفتن از ذاتیست در خور
که شهر علم احمد را بود در

چو گردد شه نهانی خلوت آرای
نه هرکس را در آن خلوت بود جای

چو صحبت با حبیب افتد نهانی
نه هرکس راست راز همزبانی

چو راه گنج خاصان را نمایند
نه بر هرکس که آید در گشایند

چو احمد را تجلی رهنمون شد
نه هر کس را بود روشن که چون شد

کس از یک نور باید با محمد
که روشن گرددش اسرار سرمد

بود نقش نبی نقش نگینش
سراید «لوکشف» نطق یقینش

جهان را طی کند چندی و چونی
کلاهش را طراز آید « سلونی »

به تاج «انما» گردد سرافراز
بدین افسر شود از جمله ممتاز

بر اورنگ خلافت جا دهندش
کنند از «انما» رایت بلندش

ملک بر خوان او باشد مگس ران
بود چرخش بجای سبزی خوان

جهان مهمانسرا، او میهمانش
طفیل آفرینش گرد خوانش

علی عالی‌الشان مقصد کل
به ذیلش جمله را دست توسل

جبین آرای شاهان خاک راهش
حریم قدس روز بارگاهش

ولایش « عروةالوثقی» جهان را
بدو نازش زمین و آسمان را

ز پیشانیش نور وادی طور
جبین و روی او « نور علی نور»

دو انگشتش در خیبر چنان کند
که پشت دست حیرت آسمان کند

سرانگشت ار سوی بالا فشاندی
حصار آسمان را در نشاندی

یقین او ز گرد ظن و شک پاک
گمانش برتر از اوهام و ادراک

رکاب دلدل او طوقی از نور
که گردن را بدان زیور دهد حور

دو نوک تیغ او پرکار داری
ز خطش دور ایمان را حصاری

دو لمعه نوک تیغ او ز یک نور
دوبینان را ازو چشم دوبین کور

شد آن تیغ دو سر کو داشت در مشت
برای چشم شرک و شک دو انگشت

سر تیغش به حفظ گنج اسلام
دهانی اژدهایی لشکر آشام

چو لای نفی نوک ذوالفقارش
به گیتی نفی کفر و شرک کارش

سر شمشیر او در صفدری داد
زلای «لافتی الاعلی » یاد

کلامش نایب وحی الاهی
گواه این سخن مه تا به ماهی

لغت فهم زبان هر سخن سنج
طلسم آرای راز نقد هر گنج

وجودش زاولین دم تا به آخر
مبرا از کبایر و ز صغایر

تعالی اله زهی ذات مطهر
که آمد نفس او نفس پیمبر

دو نهر فیض از یک قلزم جود
دو شاخ رحمت از یک اصل موجود

به عینه همچو یک نور و دو دیده
که آن را چشم کوته بین دو دیده

دویی در اسم اما یک مسما
دوبین عاری ز فکر آن معما

پس این شاهد که بودند از دویی دور
که احمد خواند با خویشش ز یک نور

گر این یک نور بر رخ پرده بستی
جهان جاوید در ظلمت نشستی

نخستین نخل باغ ذوالجلالی
بدو خرم ریاض لایزالی

ز اصل و فرع او عالم پدیدار
یکی گل شد یکی برگ و یکی بار

ورای آفرینش مایهٔ او
نموده هر چه جزوی سایهٔ او

کمال عقل تا اینجا برد پی
سخن کاینجا رسانیدم کنم طی


وحشی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۵۸
محمد حسین صادقی
پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۱۹ ق.ظ

غزلی جالب با ردیفی جالبتر از بیدل

به لوح جسم‌که یکسر نفس خطوط حک استش
دل انتخاب نمودم به نقطه‌ای‌که شک استش

به آرمیدگی طبع بیدماغ بنازم
که بوی یوسف اگر پیرهن درّد خسک استش

در آن مکان‌که غبارم به یادکوی تو بالد
سماک با همه رفعت فروتر از سمک استش

از این بساط گرفتم عیار فطرت یاران
سری‌ که شد تهی از مغز گردش فلک استش

به ابر و رعد خروشم حقی است‌کاین مژه ی تر
اگر به ناله نباشد به‌ گریه مشترک استش

به تیغ‌ کینه صف عجز ما به هم نتوان زد
که همچو موج زگردن شکستگی‌ کمک استش

نگاه بهره ز روشندلی نبرد وگرنه
سیاهی دو جهان از چراغ مردمک استش

به حرمت رمضان‌ کوش اگر ز اهل یقینی
همین مه است‌ که آدم طبیعت ملک استش

چنین‌که خلق به نور عیان معامله دارد
حساب جوهر خورشید و چشم شب‌پرک استش

ز خوان دهر مکن آرزوی لذت دیگر
همانقدرکه به زخم دلی رسد نمک استش

اگر به فقرکنند امتحان همت بیدل
سواد سایهٔ دیوار نیستی محک استش


بیدل دهلوی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۱۹
محمد حسین صادقی
چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۵۹ ب.ظ

برای سنگ مزار مرحوم کرامت حسینی

السلام علیک یا اهل بیت النبوه (ع)
آرامگاه ابدی مرد خدا، مرحوم کربلایی کرامت حسینی فرزند مرحوم زکی
این علمدار، دلش خیمه عاشقها بود
ویلچرش هیئت سیار شقایقها بود
او به دنیای دنی جز به دمی وصل نبود
دَم او نیز بجز ذکر اباالفضل نبود
گشت معلول به حکم ازلی از حرکت
لیک ، با اذن خدا، بارش فیض و برکت
رفت تا با شهدا ، باز رفاقت بکند
تا ز ما نزد خداوند شفاعت بکند...
......................... بقیه و اصل شعر در

http://zarghan.blog.ir/post/98

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۵۹
محمد حسین صادقی
چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۵۴ ب.ظ

آرمانشهر کجاست

هوالجمیل

آن شهر که پنهان شده در دهر کجاست
دوران بدون غصه و زهر کجاست
ای مجمع ساکنان مُلک و ملکوت
ما گمشده ایم، آرمانشهر کجاست

صادقی، محمد حسین

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۵۴
محمد حسین صادقی
يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۰۴ ق.ظ

یوسفستان خدا

هوالجمیل

یوسفستان خدا

چونکه آن «زیبا» بُود معمار دل
دل همیشه در پی زیبائی است
چونکه «او زیباست» در افعال و ذات
هرچه آن زیبای مطلق آفرید
چونکه زیبائی عیان در ظاهر است
در مظاهر ، دل توقف می‌کند
لیک در باطن ندارد جستجو
جلوه‌ای زیباتر از ایثار جان
زین سبب در کربلای پر شهید
گرچه یوسف از همه خوش‌روتر است
روح یوسف، باغ زیبای حیاست
حکمت‌‌آرا و عدالت پیشه است
نظم و ترکیب و تناسب در جهان
این جهان در اوج زیبائی به پاست
در پرستشگاه فطرت، روح ما
بوده هر آئینه از روز الست
گرچه باغ حق پر از صُنع نکوست
بین یوسفهای حق، تا یوم دین
عشق، دین فطری آئینه‌هاست

 

 

کرده زیبائی‌شناسی، کار دل
دین هر دل فطرتاً شیدائی است
نیست زشتی در جهان کائنات
شد همه در اوج زیبائی پدید
دل برای کشف و جذبش ماهر است
عشقبازی ، بی‌تکلف می‌کند
تا بیابد برترین صنع نکو
نیست در گلزار روح عاشقان
روح زینب، غیر زیبائی ندید
سیرتش از صورتش نیکوتر است
قلب یوسف، گلشن صبر و رضاست
گلشن زیبائی‌اش ، اندیشه است
گشته در زیبائی یوسف عیان
آفرینش ، یوسفستان خداست
می‌پرستد روح زیبای خدا
در گلستان خدا، زیباپرست
برترین زیبائی او ، دین اوست
یوسف زهرا بُود زیباترین
انعکاس نور حق در سینه‌هاست

 

والسلام

زرقان فارس - محمد حسین صادقی غلام

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۰۴
محمد حسین صادقی
دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۰۱ ب.ظ

مثنوی شعر و شاعری

شعر و شاعری

در وجودم شاعری زندانی است
هست آن شاعر چراغ راه من
در دلم آن شاعر شوریده حال
بوده عمری در پی من دربدر
در دلم آوازها دارد هنوز
گرچه من حبسش نمودم چون اسیر
مثل دِعبِل  یا فَرَزدَق یا کُمِیت
شاعری بی ادعا و بی‌مقام
من اسیر آن غلام شاعرم
هرچه می‌گویم زبانِ حال اوست
این تخلص گرچه امضای من است
هست دنیا پر ز شعر و قصه‌ها
گر که شعر و قصه و نقد و نظر
در زمانهای دگر هم ابتر است
گر تمام شاعران نسل ما
هیچ کمبودی نگردد آشکار
لیک هر شاعر به عصر خویشتن
گرچه در پیش اساتید سخن
لیک در حد توانم ، اینچنین
در دیار حافظ و سعدی ، اگر
حق آن آموزگاران سخن
شعر من ساده‌ست ، مانند خودم
شعر من کشف و شهودی ساده است
نیست حرف تازه‌ای در شعر من
چون زبانم بوده موزون ، لاجرم
گرچه از دوران درس و امتحان
گرچه بودم ساکن درگاه شعر
روح من در شعر جدیّت نداشت
گاه بودم سالها ، از شعر ، دور
گرچه من شاعر نبودم ، در صفات
با بیان ساده ، چون آب روان
شعر می‌گفتم برای خویشتن
الغرض ، با اینهمه توصیف و حال
گرچه می‌ماند به دنیا هر سرود
گرچه باشد شعرهایم پُر ز پند
گر بُود شعرم گناه و اشتباه
گر بُود در شعرهایم حرف نیک
خوب یا بد ، شعر من باشد همین
شعر من کاه است در کوه سخن
گرچه در عرفان نبودم هیچگاه
گرچه هستم در طریقت ، بی سَبَق
گرچه من هرگز نبودم در سلوک
عندلیب باغ مولا بوده‌ام
مثل نی در نینوای اهلبیت
در غم و در شادی اهل ولا
شعر من در روزگار داغ و درد
در دفاع از کشور و ناموس و دین
بوده‌ام در کربلاهای وطن
بوده شعرم وقف آئین دفاع
دَم به دَم با اشک و آه و شعر تر
در کنار امت بیدار عشق
شکر ایزد با سلاح شعر ناب
شاکرم از اینکه شاعر بوده‌ام
گر شده مقبول ارباب ادب
روح من در شعرهایم خفته است
ناسروده شعرهایم ، در عمل
برترین شعرم که نامد بر زبان
فی‌المثل ، با صبر و عشق و افتخار
عمرم از شُکر و رضا چون گلشن است

 

 

کز وجودش هستی‌ام نورانی است
چونکه می‌سوزد چو شمع انجمن
هست دائم در نوا و قیل و قال
آن شهید سبز مفقودالاثر
با شهیدان ، رازها دارد هنوز
بوده آن شاعر به روح من امیر
هست آن شاعر غلام اهلبیت
از تبار عشق ، با نام غلام
او نهان در باطن و من ظاهرم
هستی‌ام ، دار و ندارم مال اوست
ثروت دنیا و عقبای من است
نیست دنیا تشنۀ آثار ما
در زمان خویش نگذارد اثر
این هنر ناید به دنیا بهتر است
شعر گفتن را کنند از دَم رها
تا نماید خلقها را غصه‌دار
نور حق باید بریزد در سخن
شرمسارم من ز شعر خویشتن
دِین خود را من ادا کردم به دین
الکنی چون من ، نگوید شعر تر
کرده ضایع در دل هر انجمن
شوخ و افتاده‌ست ، مانند خودم
حرفهایم ، حرف هر آزاده است
تازه کردم لیک پیغام کهن
حرفهایم ، شعر می‌شد بیش و کم
بوده شعر و قصه در خونم ، روان
لیک هرگز طی نکردم راه شعر
گرچه با آن نیز ضدّیت نداشت
گاه بودم روز و شب در شعر و شور
بوده‌ام شاعر ولی در روح و ذات
بوده جاری حرف قلبم بر زبان
گرچه گاهی پخش می‌‌شد در وطن
بوده‌ام در شعر دنبال کمال
هرگزم مانا شدن در دل نبود
نیست خالی شاید از لغو و گزند
هستم از درگاه یزدان ، عذرخواه
هست از لطف خدای بی‌شریک
ای برادر ، حرف خوبش برگزین
شرم دارم زانکه گویم «شعر من»
شعر من دارد به عرفان هم نگاه
دوست می‌دارم ولی مردان حق
در شریعت ، ساز روحم بوده کوک
نوحه ‌خوان آل زهرا بوده‌ام
نغمه سر دادم برای اهلبیت
بوده‌ام چون نی پر از شور و نوا
شد تولد در میادین نبرد
بوده شعر خاکی‌ام سنگرنشین
از رَجَزخوانهای جنگ تن به تن
بوده‌‌ام مداح مردان شجاع
گشتم از هجر شهیدان ، نوحه‌گر
گفته‌‌ام لبیک بر سردار عشق
پاسداری کرده‌ام از انقلاب
در زمان خود مؤثر بوده‌ام
بوده از الطاف بی پایان رَب
هستی‌ام سرشار از ناگفته است
بوده زیباتر ز هر شعر و غزل
بوده خدمت ، در عمل ، بر بندگان
صلح و سازش داده‌ام چندین هزار
هستی‌ام زیباترین شعر من است

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۸ ، ۲۳:۰۱
محمد حسین صادقی