قسمتی از منشورات هدهد
هوالجمیل / کتابهای چاپ شدۀ محمد حسین صادقی
هوالجمیل / کتابهای چاپ شدۀ محمد حسین صادقی
هوالجمیل / در مدح میرزا آقاسی، به نقل از نرم افزار میکده
امام زادگان عشق /کوثریه، مجموعه شعر576صفحه / منتخب کوثریه 256 صفحه شاهزاده قاسم // زرقان فارسی// زرقان انگلیسیTHE Gold Mine اشعارم به انگلیسی TENT // کتاب عَنقای لاهوت: نسیمی و زرقان
دانلود صلواتی17 کتاب جدید هدهد - از سایت کتابراه
سایتها: امامزادگان عشق/شاهزاده قاسم/فضائل الشهدا /هدهد، پیام آور عشق
داستان من و شعر / بیوگرافی / آثارهدهد / 09176112253 صادقی
هوالجمیل
مسمار
ز جور سامریان سقیفه، گریَم زار
به حال حضرت زهرا و حیدر کرار
ببین که مزد رسالت، چه پر بها دادند
حرامیان عقیده به احمد مختار
پس از شهادت احمد، زدند آتش کین
به باب کلبهٔ ریحانة النبی، اشرار
چگونه شرح دهم این بلای عظمی، که
دریده سینهٔ محبوبهٔ خدا، مسمار
همان مکان که پدر بوسه می زد و میگفت
«شممت رائحة الجنه» زین گل بی خار
شهید راه ولایت، شهید راه علی
شهید «عدل و امامت»، شهید دفع شرار
نبود مزد رسالت بجز محبت و مهر
به باغ عشق نبی، بیت عصمت و اطهار
ز کل فاجعه، این میخ داغ و تفدیده
بس است مدرک تاریخ نحس استکبار
والسلام
محمد حسین صادقی
سلام دوستان عزیزم...
اگر روزی یک صندوق شناور روی رودها و دریاها و اقیانوسها دیدید بدانید که داستان من را روایت می کند، حتماً می پرسید من کیستم؟؟
خوب، یک صلوات بفرستید تا برایتان توضیح دهم.
من با اذن خداوند افتخار میکنم صندوقی هستم که مادر موسی نوزاد خود را در من گذاشت و به رود نیل انداخت.
در آن سال فرعون که پادشاهی ظالم و خونریز بود تمام نوزادان پسر را می کشت و مادر موسی به همین خاطر ، به دستور خداوند فرزند دلبندش را در من ، یعنی صندوق، گذاشت و در حالیکه اشک می ریخت و دعا میکرد آرام مرا روی موجهای خروشان رود نیل رها کرد.
هرگز آن روز سخت را فراموش نمی کنم، صبح زود بود و مادر موسی کنار نیل لای نی ها گریه می کرد ولی نمیدانست که من بر بال فرشته ها سوارم و مرا با دستور خدا به اینطرف و آنطرف می برند.
من با خودم به موسی که در آغوش من، یعنی در صندوق، خفته بود گفتم ناراحت نباش، تو را به جائی می برم که نجات پیدا کنی و بهترین امکانات برایت فراهم باشد ولی نمیدانستم که چه پیش می آید.
وقتی که آسیه زن فرعون مرا دید و به کنیزانش گفت مرا پیش او ببرند ترسیدم که در کاخ فرعون بلائی به سر موسی بیاورند ولی وقتی دیدم آسیه موسی را بوسید و در آغوش گرفت من هم آرام گرفتم....
بعد، یادش از من رفت و مرا روی رودخانه رها کرد و خداوند به من اجازه داد به عنوان ظرف یک معجزهٔ بزرگ الهی تا ابد روی دریاها و اقیانوسها شناور باشم تا هرکس مرا دید به نجات حضرت موسی فکر کند و خداوند را سپاس گوید و به او توکل کند.
داستان من زیاد است ولی فکر میکنم همین قدر برای شناختن من کافی باشد.
خوب ، شما را به خدا می سپارم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد، حتماً می پرسید محمد کیست و صلوات چیست، این را از آموزگار خوبتان یا پیشنماز مسجدتان بپرسید...
خدا حافظ
* به درخواست دوستی عزیز، برای نوه اش...